بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ
﴿۶﴾
و هيچ جنبندهاى در زمين نيست مگر آنكه روزى او بر خداوند است و او آرامشگاه و بازگشتگاهشان را مىداند، همه در كتابى مبين [ثبت] است (۶)
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ
﴿۷﴾
و او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز بيافريد و عرش او بر آب بود، تا سرانجام شما را بيازمايد [و معلوم بدارد] كه كدامتان نيكو كردارتريد، و اگر بگويى شما بعد از مرگ برانگيخته مىشويد، كافران گويند اين جز جادوى آشكار نيست (۷)
وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلَا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ
﴿۸﴾
و اگر عذاب را به مدت اندكشمارى به تاخير اندازيم، خواهند گفت چه چيزى آن را بازداشت؟ بدانيد روزى كه بر آنان فرود آيد، از آنان بازداشته نمىگردد، و آنچه به ريشخند مىگيرند فرو مىگيردشان (۸)
وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ
﴿۹﴾
و هرگاه انسان را از سوى خود رحمتى بچشانيم، سپس آن را از او باز گيريم، بس نوميد و ناسپاس گردد (۹)
وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ
﴿۱۰﴾
و اگر پس از رنجى كه به او رسيده آسايشى بچشانيم، خواهد گفت رنج و بلا از من دور شد و شادمان و نازان گردد (۱۰)
إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ
﴿۱۱﴾
مگر كسانى كه شكيبايىورزيده و كارهاى شايسته كردهاند كه اينان از آمرزش و پاداشى بزرگ برخوردارند (۱۱)
فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ
﴿۱۲﴾
مبادا از بيم آنكه بگويند چرا بر او گنجى نازل نمىشود، يا فرشتهاى همراه او نيامده است، برخى از آنچه بر تو وحى شده است، فروگذارى و دل تنگ دارى، تو فقط هشداردهندهاى و خداست كه كارساز هر چيزى است (۱۲)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
﴿۱۳﴾
يا مىگويند آن [قرآن] را برساخته است، بگو اگر راست مىگوييد ده سوره برساخته همانند آن بياوريد، و هر كسى را كه مىتوانيد در برابر خداوند به يارى بخوانيد (۱۳)
فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
﴿۱۴﴾
آنگاه اگر از عهده پاسخ شما بر نيامدند بدانيد كه آن به علم الهى نازل شده است، و اينكه خدايى جز او نيست، پس آيا پذيرندهايد؟ (۱۴)
مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ
﴿۱۵﴾
هر كس زندگانى دنيا و تجمل آن را بخواهد، حاصل اعمالشان را در همين دنيا به تمامى به آنان مىدهيم، و در آن كم و كاستى نخواهند ديد (۱۵)
أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
﴿۱۶﴾
اينان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش دوزخ ندارند و هر چه در دنيا كردهاند بر باد رفته و كار و كردارشان باطل شده است (۱۶)
أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ
﴿۱۷﴾
آيا كسى كه حجت آشكارى از پروردگارش دارد و شاهدى از [خويشان] او پيرو آن است [همانند كسى است كه بينه و شاهدى ندارد؟] و حال آنكه پيش از آن هم كتاب موسى رهنما و مايه رحمت بود، اينان به آن ايمان دارند و هر كس از گروه مشركان كه به آن كفر و انكار ورزد، آتش دوزخ وعدهگاه اوست، پس از [حقيقت] آن در ترديد مباش، كه آن راست و درست از سوى پروردگار توست ولى بيشتر مردم باور نمىكنند (۱۷)
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُولَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ
﴿۱۸﴾
و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خداوند دروغ بندد، اينان را [در قيامت] به پيشگاه پروردگارشان عرضه دارند، و گواهان گويند اينان كسانى هستند كه بر پروردگارشان دروغ بستند، بدانيد كه لعنت الهى بر ستمكاران [مشرك] است (۱۸)
الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ
﴿۱۹﴾
همان كسانى كه [مردم را] از راه خدا باز مىدارند و آن را ناهموار و ناهنجار مىشمارند و هم آنان آخرت را منكرند (۱۹)
أُولَئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُوا يُبْصِرُونَ
﴿۲۰﴾
اينان در اين سرزمين گزير و گريزى ندارند، و ايشان در برابر خداوند [و به جاى او] سرورى ندارند، عذابشان دو چندان خواهد شد، [چرا] كه گوش شنيدن [حق] و چشم ديدن [حق] را نداشتند (۲۰)
أُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ
﴿۲۱﴾
اينان كسانى هستند كه به خود زيان زدهاند و برساختههايشان بر باد رفت و از ديد آنان ناپديد شد (۲۱)
لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ
﴿۲۲﴾
حقا كه در آخرت هم اينان زيانكارترند (۲۲)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
﴿۲۳﴾
كسانى كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند و در برابر پروردگارشان خشيت و خشوع داشتهاند، اينان بهشتياناند [و] هم اينان در آن جاودانهاند (۲۳)
مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَكَّرُونَ
﴿۲۴﴾
مثل اين دو گروه همانند نابينا و ناشنوا [از يك سو] و بينا و شنوا [از سوى ديگر] است، آيا با همديگر برابر و همانندند؟ پس چرا پند نمىگيريد؟ (۲۴)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ
﴿۲۵﴾
به راستى كه نوح را به سوى قومش فرستاديم [كه با ايشان گفت] من هشداردهنده آشكارى شما هستم (۲۵)
أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ
﴿۲۶﴾
كه جز خداوند را مپرستيد، كه من بر شما از عذاب روزى سهمگين مىترسم (۲۶)
فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ
﴿۲۷﴾
بزرگانى از قومش كه كفرورزيده بودند، در پاسخ او گفتند تو را جز بشرى همانند خويش نمىبينيم و نمىبينيم كه جز فرومايگان ما [آن هم] نسنجيده، از تو پيروى كنند، و براى شما بر خويش [هيچ گونه] برترى نمىبينيم، بلكه شما را دروغگو مىدانيم (۲۷)
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ
﴿۲۸﴾
گفت اى قوم من بينديشيد كه اگر من از سوى پروردگارم حجت آشكارى داشته باشم، و او از سوى خويش رحمتى بر من بخشيده باشد، و [اين حقيقت] از ديد شما پنهان مانده باشد، پس آيا ما مىتوانيم در حالى كه شما ناخوش داريد، شما را به آن ملزم كنيم؟ (۲۸)
وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ
﴿۲۹﴾
و اى قوم من، من از شما مالى [و منالى] نمىخواهم، اجر من فقط با خداوند است، من طردكننده كسانى كه ايمان آوردهاند، نيستم، چرا كه اينان به لقاى پروردگارشان خواهند رسيد، و من به واقع شما را قومى نادان [و ندانمكار] مىبينم (۲۹)
وَيَا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ
﴿۳۰﴾
و اى قوم من، اگر من آنان را طرد كنم، چه كسى مرا در برابر خداوند يارى خواهد كرد، چرا پند نمىگيريد؟ (۳۰)
وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ
﴿۳۱﴾
و به شما نمىگويم كه خزاين الهى نزد من است، و غيب نيز نمىدانم، و نمىگويم كه فرشتهام، و به كسانى كه در چشمان شما خوار مىآيند، نمىگويم كه خداوند هرگز خيرى به آنان نخواهد داد، خداوند به ما فىالضمير آنان داناتر است، اگر چنين كنم از ستمكاران خواهم بود (۳۱)
قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ
﴿۳۲﴾
گفتند اى نوح به راستى كه با ما مجادله كردى و چه مجادله دور و درازى هم با ما كردى، و اگر راست مىگويى هر چه به ما وعده دادهاى [هماكنون بر سر ما] بياور (۳۲)
قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ
﴿۳۳﴾
گفت بىشك خداوند اگر بخواهد آن را [بر سر شما] خواهد آورد و شما گزير و گريزى نداريد (۳۳)
وَلَا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
﴿۳۴﴾
و اگر من بخواهم در حق شما خير خواهى كنم، در صورتى كه خداوند بخواهد شما را بيراه گذارد، خيرخواهى من سودى به حال شما نخواهد كرد، او پروردگار شماست و به سوى او باز گردانده مىشويد (۳۴)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ
﴿۳۵﴾
يا مىگويند آن را برساخته است، بگو اگر آن را برساخته باشم، در آن صورت [مسؤوليت] گناه من با من است، ولى من از گناهى كه شما مىكنيد برى و بركنارم (۳۵)
وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ
﴿۳۶﴾
و به نوح وحى شد كه از قوم تو جز كسانى كه تاكنون ايمان آوردهاند، ايمان نخواهند آورد، و از آنچه كردهاند اندوهگين مباش (۳۶)
وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ
﴿۳۷﴾
و كشتى را زير نظر ما و وحى ما بساز و با من درباره كسانى كه شركورزيدهاند، سخن مگو، كه آنان غرق شدنى هستند (۳۷)
وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ
﴿۳۸﴾
و [نوح] كشتى را مىساخت و هر بار كه بزرگانى از قومش بر او مىگذشتند او را ريشخند مىكردند، مىگفت اگر ما را ريشخند كنيد، ما نيز [به هنگامش] به همان گونه كه ما را ريشخند مىكنيد، ريشخندتان خواهيم كرد (۳۸)
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ
﴿۳۹﴾
و به زودى خواهيد دانست كه بر سر چه كسى عذابى مىآيد كه خوارش سازد، و عذابى پاينده بر او فرود مىآيد (۳۹)
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ
﴿۴۰﴾
تا به آنجا كه فرمان ما در رسيد و [آب از] تنور فوران كرد آنگاه گفتيم كه در آن [كشتى] از هر جنس [جانورى] دو تا سوار كن و نيز خانوادهات را، مگر كسى كه حكم [ما] از پيش درباره او مقرر شده است، و نيز كسانى را كه ايمان آوردهاند، و همراه او جز اندكى ايمان نياورده بودند (۴۰)
وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ
﴿۴۱﴾
و گفت بر آن سوار شويد، كه روانه شدن و لنگر انداختنش با نام خداست، كه پروردگار من آمرزگار مهربان است (۴۱)
وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ
﴿۴۲﴾
و آن [كشتى] ايشان را در دل موج[هاى] كوه پيكر پيش مىبرد، و نوح پسرش را ندا داد -و او در كنارى بودكه اى فرزندم همراه ما سوار شو، و با كافران مباش (۴۲)
قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ
﴿۴۳﴾
گفت به زودى در كوهى پناه مىگيرم كه مرا از سيلاب در امان مىدارد، [نوح] گفت امروز در برابر امر الهى، پشت و پناهى وجود ندارد، مگر كسى كه [خداوند] بر او رحمت آورده باشد، و در ميان ايشان موج حايل شد، و او از غرق شدگان گرديد (۴۳)
وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
﴿۴۴﴾
و گفته شد كه اى زمين آبت را فرو بر، و اى آسمان [بارانت را] فروبند، و آب فروكش كرد و كار به سرانجام رسيد و [كشتى] بر [كوه] جودى قرار گرفت، و گفته شد كه لعنت بر ستمپيشگان [مشرك] (۴۴)
وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ
﴿۴۵﴾
و نوح پروردگارش را ندا داد و گفت پروردگارا پسرم از خانواده من است و البته وعده تو نيز راست و درست است و تو داورترين داورانى (۴۵)
قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ
﴿۴۶﴾
فرمود اى نوح او [در حقيقت] از خانواده تو نيست، او [را] عملى ناشايسته است، پس از من چيزى مخواه كه به [حقيقت] آن آگاهى ندارى، من پندت مىدهم كه مبادا از نادانان باشى (۴۶)
قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ
﴿۴۷﴾
گفت پروردگارا من به تو پناه مىبرم كه مبادا چيزى را كه به آن آگاهى ندارم، از تو بخواهم، و اگر مرا نيامرزى و بر من رحمت نياورى، از زيانكاران خواهم بود (۴۷)
قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ
﴿۴۸﴾
گفته شد اى نوح، فرود آى با سلامت و بركتهايى از ما بر تو و بر امتهايى از [نسل] همراهان تو، و امتهايىاند كه يك چند بهرهمندشان سازيم، سپس عذابى دردناك از ما به ايشان خواهد رسيد (۴۸)
تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ
﴿۴۹﴾
اين از اخبار غيبى است كه بر تو وحى مىكنيم، نه تو و نه قومت پيش از اين آنها را نمىدانستيد، پس شكيبايى پيشه كن كه نيك سرانجامى از آن پرهيزكاران است (۴۹)
وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ
﴿۵۰﴾
و به سوى قوم عاد برادرشان هود را [فرستاديم] گفت اى قوم من خداوند را كه خدايى جز او نداريد، بپرستيد، شما جز [قومى] افتراء زن نيستيد (۵۰)
يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلَا تَعْقِلُونَ
﴿۵۱﴾
اى قوم من از شما براى اين كار مزدى نمىطلبم، مزد من [بر عهده كسى] نيست مگر بر كسى كه مرا آفريده است، آيا تعقل نمىكنيد؟ (۵۱)
وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ
﴿۵۲﴾
و اى قوم من از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به درگاه او توبه كنيد، تا از آسمان بر شما بارانى پيوسته و پيگير بباراند، و قوتى بر قوت شما بيفزايد، و گنهكارانه روى برمتابيد (۵۲)
قَالُوا يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِكَ وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ
﴿۵۳﴾
گفتند اى هود، براى ما حجتى روشن نياوردهاى و ما رهاكننده خدايان خود به خاطر سخن تو نيستيم و ما به تو ايمان نمىآوريم (۵۳)
إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ
﴿۵۴﴾
ما جز اين نمىگوييم كه بعضى از خدايان ما به تو گزندى رساندهاند، [هود] گفت من خداوند را گواه مىگيرم و شما هم گواه باشيد كه من از شركى كه در برابر او مىورزيد، برى و بركنارم (۵۴)
مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا ثُمَّ لَا تُنْظِرُونِ
﴿۵۵﴾
پس همگى در حق من هر كيد و مكرى كه داريد به كار بريد، و مهلتم مدهيد (۵۵)
إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
﴿۵۶﴾
چرا كه من بر خداوند، پروردگارم، كه پروردگار شما نيز هست، توكل كردهام، هيچ جنبندهاى نيست مگر آنكه او [خداوند] حاكم بر هستى اوست، پروردگار من بر راه راست است (۵۶)
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّونَهُ شَيْئًا إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ
﴿۵۷﴾
پس اگر رو بر تابيد [بدانيد كه] من به راستى رسالتى را كه براى شما داشتهام، به شما رساندهام و پروردگار من قومى غير از شما را جانشين شما خواهد كرد و به او هيچ زيانى نمىتوانيد برسانيد، كه پروردگار من نگهبان هر چيز است (۵۷)
وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّيْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ
﴿۵۸﴾
و چون فرمان ما در رسيد، هود و كسانى را كه همراه او ايمان آورده بودند، به رحمت خويش نجات داديم و از عذاب سخت رهانيديم (۵۸)
وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ
﴿۵۹﴾
و اين قوم عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و از پيامبران او سرپيچى كردند و از كار و بار هر زورگوى ستيزهجويى پيروى كردند (۵۹)
وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ عَادًا كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ
﴿۶۰﴾
و هم در اين دنيا و هم در روز قيامت لعنتى گريبانگيرشان شد، بدانيد كه قوم عاد به پروردگارشان كفرورزيدند، هان نفرين بر عاد قوم هود باد (۶۰)
وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ
﴿۶۱﴾
و به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را [فرستاديم] گفت اى قوم من خداوند را كه خدايى جز او نداريد بپرستيد، او شما را از زمين پديد آورد و شما را به آبادگرى در آن واداشت، پس از او آمرزش بخواهيد و به درگاه او توبه كنيد، كه بىگمان پروردگار من نزديك و اجابتگر است (۶۱)
قَالُوا يَا صَالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَذَا أَتَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ
﴿۶۲﴾
گفتند اى صالح پيش از اين در ميان ما مايه اميدوارى بودى، آيا ما را باز مىدارى كه چيزى را كه پدرانمان پرستيدهاند بپرستيم؟ ما به چيزى كه دعوتمان مىكنى سخت شك داريم (۶۲)
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ
﴿۶۳﴾
گفت اى قوم من، بينديشيد اگر من از سوى پروردگارم حجت آشكارى داشته باشم و بر من از سوى خويش رحمتى بخشيده باشد، اگر از خداوند نافرمانى كنم، چه كسى مىتواند در برابر خداوند به من يارى برساند؟ پس جز بر خسران من نمىافزاييد (۶۳)
وَيَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ
﴿۶۴﴾
و اى قوم من، اين شتر خداست كه معجزه براى شماست، پس بگذاريد در زمين خدا [آزادانه بچرد و] بخورد و به آن آسيبى نرسانيد، كه عذابى زودرس گريبانگيرتان خواهد شد (۶۴)
فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِي دَارِكُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ
﴿۶۵﴾
آنگاه آن را پى كردند [صالح] گفت سه روز در خانههايتان [از زندگى] برخوردار باشيد، كه اين وعدهاى بىدروغ است (۶۵)
فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ
﴿۶۶﴾
و چون فرمان ما در رسيد صالح و كسانى را كه همراه او ايمان آورده بودند، به رحمت خويش از خوارى و زارى آن روز نجات داديم، چرا كه پروردگارت نيرومند پيروزمند است (۶۶)
وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ
﴿۶۷﴾
و ستمپيشگان [مشرك] را بانگ مرگبار فرو گرفت، و در خانه و كاشانهشان از پا در آمدند (۶۷)
كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِثَمُودَ
﴿۶۸﴾
گويى كه در آن نبودهاند، بدانيد كه قوم ثمود به پروردگارشان كفر ورزيدند، هان نفرين بر ثمود باد (۶۸)
وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ
﴿۶۹﴾
و فرشتگان ما براى ابراهيم بشارت آوردند، گفتند سلام [بر تو] گفت سلام [بر شما] و چيزى نگذشت كه [ابراهيم براى آنان] گوسالهاى بريان شده آورد (۶۹)
فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ
﴿۷۰﴾
و چون ديد كه دستانشان به سوى آن دراز نمىشود، به آنان احساس بيگانگى كرد، و از آنان ترسى در دل يافت، گفتند مترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شدهايم (۷۰)
وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ
﴿۷۱﴾
و همسر او [ابراهيم] ايستاده بود و [از بشارت الهى] خنديد، آنگاه او را به [بار گرفتن و زادن] اسحاق و پس از اسحاق به يعقوب، بشارت داديم (۷۱)
قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ
﴿۷۲﴾
گفت واى بر من آيا در حالى كه خودم پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد [فرتوت] است، فرزند مىزايم؟ اين چيزى شگفتآور است (۷۲)
قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ
﴿۷۳﴾
[فرشتگان] گفتند آيا از امر الهى تعجب مىكنى؟ اى خاندان [رسالت] رحمت الهى و بركات او بر شما باد، او ستوده بزرگوار است (۷۳)
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ
﴿۷۴﴾
و چون ترس از ابراهيم دور شد، و بشارت به او رسيد، درباره قوم لوط [به قصد شفاعت] با ما به چون و چرا پرداخت (۷۴)
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ
﴿۷۵﴾
بىگمان ابراهيم بردبار دردمند توبه كار بود (۷۵)
يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ
﴿۷۶﴾
[گفتيم] اى ابراهيم از اين [درخواست] درگذر، چرا كه فرمان پروردگارت در رسيده است و عذابى بىبازگشت بر آنان فرود خواهد آمد (۷۶)
وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ
﴿۷۷﴾
و چون فرشتگان ما به نزد لوط آمدند از ايشان نگران شد و [از كمك به آنان] دستش كوتاه شد، و گفت امروز روزى سخت و سنگين است (۷۷)
وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ
﴿۷۸﴾
و قومش شتابان به سوى او هجوم آوردند و هم آنان بودند كه مرتكب كارهاى ناشايست مىشدند [لوط] گفت اى قوم من اينان دختران من هستند، آنان براى شما پاكيزهتر و رواترند، پس از خدا پروا كنيد و مرا در كار و بار مهمانانم خوار و رسوا مسازيد، آيا در ميان شما مردى فهيم نيست؟ (۷۸)
قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ
﴿۷۹﴾
گفتند خوب مىدانى كه ما با دخترانت كارى نداريم و تو خوب مىدانى كه ما چه مىخواهيم (۷۹)
قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ
﴿۸۰﴾
[لوط] گفت كاش نيروى مقابله با شما را داشتم، يا از دست شما به پناهگاهى امن پناه مىبردم (۸۰)
قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ
﴿۸۱﴾
[فرشتگان] گفتند اى لوط ما فرستادگان پروردگارت هستيم [بدان كه] آنان هرگز به تو نخواهند رسيد، پس پاسى از شب گذشته خانوادهات را همراه ببر و هيچيك از شما باز پس ننگرد، مگر زنت كه به او همان بلايى كه به آنان مىرسد، خواهد رسيد، بدان كه وعدهگاه آنان صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟ (۸۱)
فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ
﴿۸۲﴾
چون فرمان ما در رسيد آن را زير و زبر كرديم و بر آن سنگپارههايى از سنگ-گل پياپى فرو باريديم (۸۲)
مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ
﴿۸۳﴾
كه [هر يك] نزد پروردگارت نشان كرده بود و آن از ستمكاران [مشرك] دور نيست (۸۳)
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ
﴿۸۴﴾
و به سوى قوم مدين، برادرشان شعيب را [فرستاديم]، گفت اى قوم من، خداوند را كه جز او خدايى نداريد، بپرستيد، و در پيمانه و ترازو كم مگذاريد، چرا كه من شما را در رفاه و ثروت مىبينم، و بر شما از عذاب روزى فراگير مىترسم (۸۴)
وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ
﴿۸۵﴾
اى قوم من پيمانه و ترازو را دادگرانه تمام و كمال دهيد و به مردم اجناسشان را كم مدهيد و در اين سرزمين فتنه و فساد برپا نكنيد (۸۵)
بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ
﴿۸۶﴾
اگر مؤمن باشيد، باز نهاده الهى براى شما بهتر است، و من نگهبان شما نيستم (۸۶)
قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ
﴿۸۷﴾
گفتند اى شعيب آيا نمازت تو را بر آن مىدارد كه [ما را تكليف كنى كه] دست از آنچه پدرانمان مىپرستند برداريم يا در اموالمان هر كار كه خواهيم نكنيم، تو بىهيچ شك و شبهه بردبار و فهيمى (۸۷)
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ
﴿۸۸﴾
گفت اى قوم من بينديشيد اگر من از سوى پروردگارم حجت آشكارى داشته باشم و از سوى خويش به من روزى نيك بخشيده باشد [چه خواهيد كرد] و من نمىخواهم با شما، در آنچه شما را از آن باز داشتهام مخالفت كنم [و خود مرتكب آن شوم] تا آنجا كه بتوانم جز اصلاح نمىخواهم، و توفيق من جز به [اراده] خداوند نيست، كه بر او توكل كردهام و به او روى آوردهام (۸۸)
وَيَا قَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ
﴿۸۹﴾
و اى قوم من شما را ستيزهجويى با من به آنجا نكشاند كه همانند آنچه بر سر قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح آمد، بر سر شما هم بيايد، و قوم لوط از شما دور نيست (۸۹)
وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ
﴿۹۰﴾
و از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به درگاه او توبه كنيد، كه پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان صالح خويش] است (۹۰)
قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ
﴿۹۱﴾
گفتند اى شعيب بسيارى از آنچه مىگويى در نمىيابيم و تو را در ميان خود ناتوان مىبينيم، و اگر خاندانت نبود، بىشك سنگسارت مىكرديم و تو نزد ما عزيز نيستى (۹۱)
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ
﴿۹۲﴾
گفت اى قوم من آيا خاندان من نزد شما عزيزتر از خداوند است، كه او را پس پشت انداختهايد، بىگمان پروردگار من بر آنچه مىكنيد چيره است (۹۲)
وَيَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ
﴿۹۳﴾
و اى قوم من هر چه مىتوانيد بكنيد، من نيز مىكنم، به زودى خواهيد دانست كه بر سر چه كسى عذابى مىآيد كه خوارش سازد، و چه كسى دروغگوست، شما چشم به راه باشيد كه من نيز همراه با شما چشم به راهم (۹۳)
وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ
﴿۹۴﴾
و چون فرمان ما در رسيد، شعيب و كسانى را كه همراه او ايمان آورده بودند به رحمت خويش نجات داديم و بانگ مرگبار ستمپيشگان [مشرك] را فرو گرفت و در خانه و كاشانهشان از پا درآمدند (۹۴)
كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا بُعْدًا لِمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ
﴿۹۵﴾
گويى در آنجا نبودهاند، هان نفرين بر قوم مدين، همچنانكه قوم ثمود هم نفرين زده بود (۹۵)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ
﴿۹۶﴾
و به راستى موسى را همراه با معجزات خويش و برهانى آشكار به سوى فرعون و بزرگان قومش فرستاديم (۹۶)
إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ
﴿۹۷﴾
آنگاه [آنان] از فرمان فرعون پيروى كردند و فرمان فرعون صواب نبود (۹۷)
يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ
﴿۹۸﴾
او در روز قيامت پيشاپيش قومش است، آنگاه آنان را به آتش دوزخ درمىآورد، چه بد است درآيندى كه به آن درآمدهاند (۹۸)
وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ
﴿۹۹﴾
و در اين [جهان] و در روز قيامت لعنتى گريبانگيرشان شود، چه بد است عطيهاى كه به ايشان دادهاند (۹۹)
ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ
﴿۱۰۰﴾
اين از اخبار آن شهرهاست كه بر تو مىخوانيم بعضى از آنها [هنوز] برپا ماندهاند و بعضى بر باد رفتهاند (۱۰۰)
وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ
﴿۱۰۱﴾
و ما بر ايشان ستم نكرديم، بلكه خود بر خويشتن ستم كردند، و چون فرمان پروردگارت در رسيد خدايانشان كه به جاى خداوند مىپرستيدندشان هيچ به كارشان نيامدند، و جز بر خسران ايشان نيفزودند (۱۰۱)
وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ
﴿۱۰۲﴾
و چنين است بازخواست پروردگارت كه اهالى شهرهايى را كه ستمگر [و مشرك]اند فرو مىگيرد، بىگمان بازخواست او سهمگين و سنگين است (۱۰۲)
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ
﴿۱۰۳﴾
در اين براى كسى كه از عذاب آخرت مىترسد، عبرتى هست، آن روزى است كه در آن مردم گرد آيند و آن روز گرد هم آمدن است (۱۰۳)
وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ
﴿۱۰۴﴾
و آن را جز تا مهلتى محدود به تاخير نمىاندازيم (۱۰۴)
يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ
﴿۱۰۵﴾
روزى بيايد كه هيچ كس جز به اذن او سخن نگويد و از مردمان [بعضى] بدبخت و بعضى نيكبخت باشند (۱۰۵)
فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ
﴿۱۰۶﴾
و اما كسانى كه بدبخت شدهاند در آتش دوزخاند و در آن فرياد و عربده دارند (۱۰۶)
خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ
﴿۱۰۷﴾
پيوسته تا زمانى كه آسمانها و زمين وجود دارند، در آن هستند مگر آنچه پروردگارت بخواهد، كه پروردگارت هر چه خواهد همان تواند كرد (۱۰۷)
وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ
﴿۱۰۸﴾
و اما كسانى كه نيكبخت شدهاند پيوسته تا زمانى كه آسمانها و زمين وجود دارند، در بهشتاند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد، و اين بخششى است پيوسته (۱۰۸)
فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هَؤُلَاءِ مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ آبَاؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ
﴿۱۰۹﴾
پس از آنچه اينان مىپرستند، سردرگم مباش، اينان جز به شيوهاى كه پدرانشان [خدايان و بتان را] مىپرستيدهاند، نمىپرستند، و ما بازدهنده سهمشان به تمام و كمال و بدون كم و كاست به ايشان هستيم (۱۰۹)
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ
﴿۱۱۰﴾
و به راستى كه به موسى كتاب آسمانى داديم، آنگاه در آن اختلاف پيدا كردند و اگر وعده پروردگارت [به تاخير حكم و عذاب] از پيش مقرر نگشته بود، بين آنان داورى مىشد، و آنان از آن سخت در شك هستند (۱۱۰)
وَإِنَّ كُلًّا لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ
﴿۱۱۱﴾
و بىشك پروردگارت حاصل اعمالشان را به تمامى به يكايك آنان مىدهد، چرا كه او به كار و كردارشان آگاه است (۱۱۱)
فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
﴿۱۱۲﴾
پس همچنانكه دستور يافتهاى پايدارى كن و نيز هر كس كه با تو روى به سوى خداوند آورده است [چنين كند] و سركشى مكنيد، چرا كه او به كار و كردارتان بيناست (۱۱۲)
وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ
﴿۱۱۳﴾
و به ستمپيشگان [مشرك] گرايش نيابيد كه آتش دوزخ به شما خواهد رسيد و در برابر خداوند سرورى نداريد، و يارى نيز نخواهيد يافت (۱۱۳)
وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ
﴿۱۱۴﴾
و نماز را در آن سو و اين سوى روز و در پاسهايى از شب برپا دار، همانا طاعات گناهان را مىزدايند، اين پندى براى پندگيران است (۱۱۴)
وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ
﴿۱۱۵﴾
و شكيبايى پيشه كن كه خداوند پاداش نيكوكاران را فرو نمىگذارد (۱۱۵)
فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُو بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ
﴿۱۱۶﴾
از چه رو در ميان اقوامى كه پيش از شما بودند خردمندانى نبودند كه از فساد در روى زمين نهى كنند، مگر گروهى اندك از كسانى كه نجاتشان داده بوديم، و ستمپيشگان [مشرك] دل در ناز و نعمتى كه يافته بودند، بستند، و گنهكار بودند (۱۱۶)
وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ
﴿۱۱۷﴾
و پروردگار تو شهرها را در حالى كه مردمانش صالح باشند، ستمگرانه نابود نمىكند (۱۱۷)
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ
﴿۱۱۸﴾
و اگر پروردگارت مىخواست مردم را امت يگانهاى قرار مىداد، ولى همچنان اختلاف مىورزند (۱۱۸)
إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ
﴿۱۱۹﴾
مگر كسانى كه خداوند [بر آنان] رحمت آورد، و براى همين آنان را آفريده است، وعده پروردگارت [چنين] سرانجام گرفته است كه جهنم را همه از جن و انس آكنده خواهم ساخت (۱۱۹)
وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ
﴿۱۲۰﴾
و يكايك اخبار پيامبران را بر تو مىخوانيم، همانچه به آن دل تو را استوار مىداريم، و در اين [سوره] حق و موعظه و تذكرى براى مؤمنان بر تو نازل شده است (۱۲۰)
وَقُلْ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنَّا عَامِلُونَ
﴿۱۲۱﴾
و به نامؤمنان بگو هر چه مىتوانيد بكنيد كه ما نيز مىكنيم (۱۲۱)
وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ
﴿۱۲۲﴾
و منتظر باشيد كه ما نيز منتظريم (۱۲۲)
وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
﴿۱۲۳﴾
و علم غيب آسمانها و زمين از آن خداوند است و همه كارها به سوى او باز گردانده مىشود، پس او را بپرست و بر او توكل كن و پروردگارت از كار و كردارتان غافل نيست (۱۲۳)
سوره ۱۲: يوسف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ
﴿۱﴾
الر الف لام راء اينها آيات كتاب روشنگر است (۱)
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
﴿۲﴾
ما آن را به صورت قرآنى عربى [و روشن] نازل كرديم، باشد كه انديشه كنيد (۲)
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ
﴿۳﴾
ما بهترين داستانسرايى را با وحى فرستادن همين قرآن بر تو مىخوانيم و بىگمان پيش از آن از بىخبران بودى (۳)
إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ
﴿۴﴾
چنين بود كه يوسف به پدرش گفت پدر جان من در خواب يازده ستاره ديدم، و خورشيد و ماه را، ديدم كه به من سجده مىكنند (۴)
قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ
﴿۵﴾
[يعقوب] گفت فرزندم خوابت را براى برادرانت بازگو مكن كه در حقت بدسگالى مىكنند، چرا كه شيطان دشمن آشكار انسان است (۵)
وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
﴿۶﴾
و بدينسان پروردگارت تو را برمىگزيند و به تو تعبير خواب مىآموزد و نعمتش را بر تو و بر آل يعقوب به كمال مىرساند، همچنانكه در گذشته بر پدرانت ابراهيم و اسحاق به كمال رسانده بود، بىگمان پروردگارت داناى فرزانه است (۶)
لَقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِلسَّائِلِينَ
﴿۷﴾
به راستى در داستان يوسف و برادرانش براى پرسندگان عبرتهاست (۷)
إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ
﴿۸﴾
چنين بود كه گفتند يوسف و برادرش [برادر ابوينى او] از ما نزد پدرمان محبوبترند و ما براى خود جوانان برومندى هستيم، بىگمان پدرمان در گمراهى آشكار است (۸)
اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ
﴿۹﴾
[يكى گفت] يا يوسف را بكشيد، يا در سرزمينى [گم و گور] بيندازيد، تا توجه پدرتان فقط به شما پرداخته شود، و پس از آن مردمى درستكار شويد (۹)
قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ
﴿۱۰﴾
گويندهاى از ميان آنان گفت يوسف را نكشيد، بلكه اگر مىخواهيد كارى بكنيد او را در نهانگاه چاهى بيندازيد كه برخى از كاروانيان او را برگيرد (۱۰)
قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ
﴿۱۱﴾
گفتند پدرجان، چرا در كار يوسف ما را امين نمىدارى؟ حال آنكه ما خيرخواه او هستيم (۱۱)
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
﴿۱۲﴾
او را فردا همراه ما بفرست تا بگردد و بازى كند و ما مراقب او هستيم (۱۲)
قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ
﴿۱۳﴾
[يعقوب] گفت اينكه شما ببريدش مرا اندوهگين مىكند و مىترسم كه شما از او غافل شويد و گرگ او را بخورد (۱۳)
قَالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَخَاسِرُونَ
﴿۱۴﴾
گفتند در حالى كه ما جوانانى برومند هستيم، اگر گرگ او را بخورد، [ضايع و] زيانكاريم (۱۴)
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
﴿۱۵﴾
چون او را [همراه] بردند و همداستان شدند كه او را در نهانگاه چاه بگذارند، به او وحى [/الهام] كرديم كه [سرانجام] ايشان را در حالى كه هيچ آگاه نيستند، از [چون و چند] اين كارشان آگاه خواهى ساخت (۱۵)
وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ
﴿۱۶﴾
و شبانگاه گريه كنان نزد پدرشان آمدند (۱۶)
قَالُوا يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِنْدَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ
﴿۱۷﴾
[و] گفتند پدرجان، ما به مسابقه رفته بوديم و يوسف را نزديك بار و بنه خودمان گذاشته بوديم، كه گرگ او را خورد، و ما اگر هم راستگو باشيم، تو سخن ما را باور نخواهى كرد (۱۷)
وَجَاءُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ
﴿۱۸﴾
و بر پيراهنش خونى دروغين آوردند [يعقوب] گفت ولى نفس امارهتان به دست شما كار داد پس [چاره من] صبرى نيكوست، و خداوند در آنچه مىگوييد مددكار [من] است (۱۸)
وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ
﴿۱۹﴾
و كاروانى [پيش] آمد، و آبآورشان را فرستادند، و او دلوش را [در چاه] انداخت، [چون يوسف را بالا كشيد] گفت مژده باد، چه جوانى! و او را پنهانى براى خود برداشتند كه دستمايه كنند، و خداوند به آنچه مىكردند، آگاه بود (۱۹)
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ
﴿۲۰﴾
او را به ثمن بخس فروختند، به چند درهم اندكشمار، و به [كار و بار] او بىعلاقه بودند (۲۰)
وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ
﴿۲۱﴾
و كسى كه اهل مصر بود و او را خريده بود، به همسرش گفت قدر او را بدان، چه بسا به ما سود رساند، يا به فرزندى بگيريمش، و بدينسان يوسف را در آن سرزمين تمكن بخشيديم، تا سرانجام به او تعبير خواب بياموزيم، و خداوند سررشته كار خويش را در دست دارد، ولى بيشتر مردم نمىدانند (۲۱)
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ
﴿۲۲﴾
و چون به عنفوان جوانى رسيد، به او حكمت [نبوت] و علم بخشيديم، و بدينسان نيكوكاران را جزا مىدهيم (۲۲)
وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ
﴿۲۳﴾
و زنى كه او [يوسف] در خانهاش بود، از او كام خواست، و [يك روز، همه] درها را بست و [به يوسف] گفت بيا پيش من [يوسف] گفت پناه بر خدا، او [شوهرت] سرور من است و به من منزلتى نيكو داده است، آرى ستمكاران رستگار نمىشوند (۲۳)
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ
﴿۲۴﴾
و آن زن آهنگ او [يوسف] كرد و او نيز اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ آن زن مىكرد، اينگونه [كرديم] تا نابكارى و ناشايستى را از او بگردانيم، چرا كه از بندگان اخلاص يافته ماست (۲۴)
وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
﴿۲۵﴾
و [سپس] هر دو به سوى در شتافتند و آن زن پيراهن او را از پشت دريد، و [ناگهان] شوهر او را نزديك در يافتند [زليخا، مكارانه] گفت جزاى كسى كه به زن تو نظر بد داشته باشد چيست غير از اينكه زندانى شود، يا عذابى دردناك [بچشد]؟ (۲۵)
قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ
﴿۲۶﴾
[يوسف] گفت او بود كه از من كام خواست، و شاهدى از كسان زن شهادت داد كه اگر پيراهن او از جلو دريده شده، زن راست مىگويد و مرد دروغگوست (۲۶)
وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ
﴿۲۷﴾
و اگر پيراهنش از پشت دريده شده، زن دروغ مىگويد و مرد راستگوست (۲۷)
فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ
﴿۲۸﴾
و چون ديد كه پيراهنش از پشت دريده شده [حقيقت را دريافت و] گفت اين از مكر شما [زنان] است كه مكرتان شگرف است (۲۸)
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ
﴿۲۹﴾
اما يوسف تو از اين ماجرا درگذر، و [اما] تو اى زن براى گناهت استغفار كن، چرا كه از خطاكاران بودهاى (۲۹)
وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ
﴿۳۰﴾
و زنانى در شهر [بودند كه] گفتند همسر عزيز [مصر] از غلامش كام خواسته است و پاك، دل در گرو محبت او داده است، ما او را در گمراهى آشكار مىبينيم (۳۰)
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ
﴿۳۱﴾
و چون بدگويى ايشان را شنيد [كسى را براى دعوت] به سوى ايشان فرستاد و براى آنان مجلسى آماده ساخت و به هر يك از آنان كاردى داد و [به يوسف] گفت بر آنان ظاهر شو، آنگاه كه ديدندش بس بزرگش يافتند و [از بىحواسى] دستانشان را [به جاى ترنج] بريدند و گفتند پناه بر خدا، اين آدميزاده نيست، اين جز فرشتهاى گرامى نيست (۳۱)
قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ
﴿۳۲﴾
[زليخا] گفت اين همان كسى است كه شما به خاطر او مرا سرزنش مىكرديد، و من از او كام خواسته بودم، ولى او خويشتندارىورزيد، و اگر آنچه به او دستور مىدهم نكند، به زندان خواهد افتاد و خوار و زبون خواهد شد (۳۲)
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ
﴿۳۳﴾
[يوسف] گفت پروردگارا زندان براى من خوشتر است از آنچه مرا به آن مىخوانند، و اگر مكر آنان را از من باز ندارى، به آنان مىگرايم و از نادانان مىگردم (۳۳)
فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
﴿۳۴﴾
آنگاه پروردگارش [درخواست] او را اجابت كرد و مكر آنان را از او باز داشت، چرا كه او شنواى داناست (۳۴)
ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ
﴿۳۵﴾
سپس، بعد از آنكه نشانهها را ديدند، بهتر آن ديدند كه او را تا مدت زمانى زندانى كنند (۳۵)
وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ
﴿۳۶﴾
و همراه او دو جوان وارد زندان شدند، يكى از آن دو [به يوسف] گفت من به خواب ديدهام كه [انگور براى] شراب مىفشارم و ديگرى گفت من به خواب ديدهام كه بالاى سرم نان مىبرم كه پرندگان از آن مىخورند، ما را از تعبير آن آگاه كن، كه تو را از نيكوكاران مىيابيم (۳۶)
قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ
﴿۳۷﴾
[يوسف] گفت خوراكى برايتان نمىآيد كه بخوريدش مگر آنكه پيش از آمدن آن، شما را از تعبير آن [خواب] آگاه مىكنم، اين از چيزهايى است كه پروردگارم به من آموخته است، كه من آيين مردمى را كه به خداوند ايمان ندارند، و هم ايشان آخرت را منكرند، رها كردهام (۳۷)
وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ
﴿۳۸﴾
و از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردهام سزاوار نيست كه ما هيچگونه شريكى براى خدا قائل شويم، اين از فضل الهى در حق ما و در حق مردم است، ولى بيشترينه مردم سپاس نمىگزارند (۳۸)
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ
﴿۳۹﴾
[سپس گفت] اى دو هم زندان من آيا خدايان گوناگون بهتر است يا خداوند يگانه قهار؟ (۳۹)
مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ
﴿۴۰﴾
شما به جاى او [خدا]، جز نامهايى كه خودتان و پدرانتان گذاردهايد، نمىپرستيد كه خداوند بر آن هيچگونه برهانى نفرستاده است، حكم نيست مگر خداوند را، [كه] فرمان داده است كه جز او را مپرستيد، اين دين استوار است، ولى بيشترينه مردم نمىدانند (۴۰)
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ
﴿۴۱﴾
اى دو هم زندان من، اما يكى از شما دو تن به سرور خويش [دوباره] شراب مىنوشاند، و اما ديگرى بر دار مىشود و پرندگان از سر او مىخورند، چيزى كه در باب آن از من نظر خواستيد، سرانجام يافته است (۴۱)
وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ
﴿۴۲﴾
و به يكى از آن دو كه گمان مىكرد رهايى يافتنى است، گفت مرا نزد سرورت ياد كن، آنگاه شيطان ياد سرورش را از خاطر او برد، لذا [يوسف] چند سال در زندان ماند (۴۲)
وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ
﴿۴۳﴾
و پادشاه [مصر] گفت من در خواب هفت گاو ماده فربه ديدهام كه هفت [گاو] لاغر آنها را مىخورند، و نيز هفت خوشه سرسبز و هفت ديگر كه خشك بودهاند [به خواب ديدهام] اى بزرگان اگر خواب تعبير مىكنيد، درباره خواب من نظر دهيد (۴۳)
قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ
﴿۴۴﴾
گفتند [اينها] خوابهاى پريشان است و ما داناى تعبير خوابها[ى پريشان] نيستيم (۴۴)
وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ
﴿۴۵﴾
و آن كسى از آن دو تن كه رهايى يافته بود، و پس از مدتى [درخواست يوسف را] به ياد آورده بود، گفت من شما را از تعبير آن آگاه مىسازم، پس مرا [به زندان يوسف] بفرستيد (۴۵)
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ
﴿۴۶﴾
اى يوسف، اى صديق، درباره [خواب] هفت گاو ماده فربه كه هفت [گاو] لاغر آنها را مىخورند و هفت خوشه سرسبز و هفت ديگر كه خشك بودهاند، به ما نظر بده، تا به سوى مردم[ى كه منتظرند] برگردم، باشد كه باخبر شوند (۴۶)
قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ
﴿۴۷﴾
[يوسف] گفت هفت سال پياپى مثل هميشه كشت و زرع كنيد، و آنچه درو مىكنيد، با خوشهاش كنار بگذاريد، مگر اندكى كه از آن مىخوريد (۴۷)
ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ
﴿۴۸﴾
سپس بعد از هفت سال سختى [و قحطى] پيش مىآيد كه [مردم] آنچه برايشان از پيش نهادهايد، مىخورند، مگر اندكى كه آن را ذخيره مىكنيد (۴۸)
ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ
﴿۴۹﴾
سپس بعد از اين سالى پيش مىآيد كه [با باران] داد مردم داده خواهد شد و مردم [از قحط و غلا] نجات مىيابند (۴۹)
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ
﴿۵۰﴾
پادشاه گفت او [يوسف] را نزد من آوريد، آنگاه كه فرستاده نزد او آمد [يوسف] گفت به نزد سرورت بازگرد و از او بپرس كه كار و بار آن زنان كه دستانشان را بريدند، چه بود؟ كه پروردگار من از مكر آنان آگاه است (۵۰)
قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ
﴿۵۱﴾
[پادشاه به زنان] گفت كار و بار شما چه بود كه از يوسف كام خواستيد؟ گفتند پناه بر خدا ما هيچ بد و بيراهى از او سراغ نداريم، [آنگاه زليخا] همسر عزيز گفت اينك حق آشكار شد، من [بودم كه] از او كام خواستم و او از راستگويان است (۵۱)
ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ
﴿۵۲﴾
[يوسف] گفت چنين بود تا او [عزيز] بداند كه من در نهان به او خيانت نكردهام، و اينكه خداوند نيرنگ خيانتكاران را به جايى نمىرساند (۵۲)
|
||