لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ
﴿۴﴾
انصاریان: همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم.
خرمشاهی: به راستى انسان را در رنج و محنت كشيدن آفريدهايم فولادوند: براستى كه انسان را در رنج آفريده ايم قمشهای: که ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقّت آفریدیم (و به بلا و محنتش آزمودیم). مکارم شیرازی: كه ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگي او مملو از رنجها است).
أَيَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ
﴿۵﴾
انصاریان: آیا گمان می کند که هرگز کسی بر او دست نیابد؟!
خرمشاهی: آيا مىپندارد كه هرگز كسى بر او دست ندارد؟ فولادوند: آيا پندارد كه هيچ كس هرگز بر او دست نتواند يافت قمشهای: آیا انسان پندارد که هیچ کس بر او توانایی ندارد؟ مکارم شیرازی: آيا او گمان ميكند كه هيچ كس قادر نيست بر او دست يابد؟!
يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُبَدًا
﴿۶﴾
انصاریان: می گوید: ثروت فراوانی را [برای مبارزه با پیامبر و اسلام] تباه کرده ام!
خرمشاهی: گويد مالى فراوان [در راه مبارزه با پيامبر] بر باد دادم فولادوند: گويد مال فراوانى تباه كردم قمشهای: میگوید: من مال بسیاری تلف کردم. مکارم شیرازی: مي گويد: مال زيادي را (در كارهاي خير) تلف كرده ام!
أَيَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ
﴿۷﴾
انصاریان: آیا گمان می کند که هیچ کس او را ندیده است [که همه اعمال و کردارش را ثبت کند؟]
خرمشاهی: آيا مىپندارد كه هيچ كس [كار و بار] او را نديده است؟ فولادوند: آيا پندارد كه هيچ كس او را نديده است قمشهای: آیا پندارد احدی او را ندیده (و افکار و اعمال بدش را ندانسته و ریا و نفاقش را نمیداند). مکارم شیرازی: آيا گمان ميكند هيچ كس او را نديده (و نميبيند)؟
أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ
﴿۸﴾
انصاریان: آیا برای او دو چشم قرار ندادیم؟
خرمشاهی: آيا براى او دو چشم نيافريدهايم؟ فولادوند: آيا دو چشمش نداده ايم قمشهای: آیا ما به او دو چشم عطا نکردیم؟ مکارم شیرازی: آيا براي او (انسان) دو چشم قرار نداديم ؟
وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ
﴿۹﴾
انصاریان: و یک زبان و دو لب؟
خرمشاهی: و زبانى و دو لب فولادوند: و زبانى و دو لب قمشهای: و زبان و دو لب به او ندادیم؟ مکارم شیرازی: و يك زبان و دو لب ؟
وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ
﴿۱۰﴾
انصاریان: و او را به راه خیر و شر هدایت نکردیم [تا راه خیر را بگزیند و راه شر را واگذارد؟]
خرمشاهی: و او را بر سر [هر يك از] دو راه [خير و شر] نياوردهايم؟ فولادوند: و هر دو راه [خير و شر] را بدو نموديم قمشهای: و راه خیر و شر را به او ننمودیم؟ مکارم شیرازی: و او را به خير و شرش هدايت نموديم.
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ
﴿۱۱﴾
انصاریان: پس شتابان و با شدت به آن گردنه سخت وارد نشد؛
خرمشاهی: ولى خود در پى عقبه نبود فولادوند: و[لى] نخواست از گردنه [عاقبت نگرى] بالا رود قمشهای: باز هم به عقبه (تکلیف) تن در نداد. مکارم شیرازی: ولي او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مهم بالا نرفت!
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ
﴿۱۲﴾
انصاریان: و تو چه می دانی آن گردنه سخت چیست؟
خرمشاهی: و تو چه دانى عقبه چيست فولادوند: و تو چه دانى كه آن گردنه [سخت] چيست قمشهای: و چگونه توان دانست که آن عقبه (تکلیف و ایمان) چیست؟ مکارم شیرازی: و تو نميداني آن گردنه چيست ؟
فَكُّ رَقَبَةٍ
﴿۱۳﴾
انصاریان: آزاد کردن برده،
خرمشاهی: آزادسازى برده فولادوند: بنده اى را آزادكردن قمشهای: آن بنده (در راه خدا) آزاد کردن است. مکارم شیرازی: آزاد كردن برده است! |
||