بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ
﴿۱﴾
انصاریان: به روز قیامت سوگند می خورم،
خرمشاهی: سوگند به روز قيامت مىخورم فولادوند: سوگند به روز قيامت قمشهای: چنین نیست (که کافران پنداشتند) قسم به روز (بزرگ) قیامت. مکارم شیرازی: سوگند به روز قيامت.
وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ
﴿۲﴾
انصاریان: و به نفس سرزنش گر قسم می خورم.
خرمشاهی: و سوگند به نفس ملامتگر فولادوند: و سوگند به نفس لوامه و وجدان بيدار و ملامتگر كه رستاخيز حق است قمشهای: و قسم به نفس پر حسرت و ملامت (یعنی نفس انسان که در قیامت خود را بر تقصیر و گناه بسیار ملامت کند و حسرت خورد). [جواب قسم محذوف است، یعنی به اینها سوگند میخورم که آدمیان را در روز قیامت برخواهم انگیخت. (م) ژ)] مکارم شیرازی: و سوگند به نفس لوامه، وجدان بيدار و ملامتگر، (كه رستاخيز حق است).
أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ
﴿۳﴾
انصاریان: آیا انسان گمان می کند که ما هرگز استخوان هایش را جمع نخواهیم کرد؟
خرمشاهی: آيا انسان چنين مىپندارد كه هرگز استخوانهاى [پوسيده و پراكنده] او را گرد نمىآوريم؟ فولادوند: آيا انسان مى پندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد قمشهای: آیا آدمی پندارد که ما دیگر ابدا استخوانهای (پوسیده) او را باز جمع نمیکنیم؟ مکارم شیرازی: آيا انسان ميپندارد كه استخوانهاي او را جمع نخواهيم كرد؟
بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ
﴿۴﴾
انصاریان: چرا در حالی که تواناییم که [خطوط] سر انگشتانش را درست و نیکو بازسازی کنیم،
خرمشاهی: حق اين است كه تواناييم بر اين كه سرانگشتهاى او را فراهم آوريم فولادوند: آرى قادريم كه حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب كنيم قمشهای: بلی (استخوانهای او را جمع میکنیم) در حالی که ما قادریم که سرانگشتان او را هم منظم درست گردانیم. مکارم شیرازی: آري قادريم كه (حتي خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم.
بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ
﴿۵﴾
انصاریان: [نه اینکه به گمان او قیامتی در کار نباشد] بلکه انسان می خواهد [با دست و پا زدن در شک و تردید] فرارویش را [از اعتقاد به قیامت که بازدارنده ای قوی است] باز کند [تا برای ارتکاب هر گناهی آزاد باشد!]
خرمشاهی: بلكه انسان مىخواهد در مهلتى كه در پيش دارد، فسق و فجور كند فولادوند: انسان شك در معاد ندارد بلكه او مى خواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت در تمام عمر گناه كند قمشهای: بلکه انسان میخواهد آنچه (از عمرش) در پیش است همه را به فجور و هوای نفس گذراند. مکارم شیرازی: (انسان شك در معاد ندارد) بلكه او ميخواهد (آزاد باشد و) مادام العمر گناه كند.
يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ
﴿۶﴾
انصاریان: [با حالتی آمیخته با تردید] می پرسد: روز قیامت چه وقت است؟
خرمشاهی: [از سر استكبار] مىپرسد روز قيامت چه وقت است؟ فولادوند: از اينرو مى پرسد قيامت كى خواهد بود قمشهای: (که دایم با شک و انکار) میپرسد کی روز قیامت (و حساب) خواهد بود؟ مکارم شیرازی: (لذا) ميپرسد قيامت كي خواهد آمد.
فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ
﴿۷﴾
انصاریان: پس هنگامی [است] که چشم [از سختی و هولناکی آن] خیره شود،
خرمشاهی: آنگاه كه ديدگان خيره شود فولادوند: بگو در آن هنگام كه چشمها از شدت وحشت به گردش در آيد قمشهای: (بگو) روزی که چشمهای خلقان (از وحشت و هول) خیره بماند. مکارم شیرازی: در آن هنگام چشمها از شدت وحشت به گردش در ميآيد.
وَخَسَفَ الْقَمَرُ
﴿۸﴾
انصاریان: و ماه تاریک و بی نور گردد،
خرمشاهی: و ماه تيره شود فولادوند: و ماه بى نور گردد قمشهای: و ماه تابان تاریک شود. مکارم شیرازی: و ماه بينور گردد.
وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ
﴿۹﴾
انصاریان: و خورشید و ماه به هم جمع شوند.
خرمشاهی: و خورشيد و ماه فرا يكديگر آورده شوند فولادوند: و خورشيد و ماه يك جا جمع شوند قمشهای: و میان خورشید و ماه جمع گردد (و هر دو بینور شوند). مکارم شیرازی: و خورشيد و ماه يكجا جمع شوند.
يَقُولُ الْإِنْسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ
﴿۱۰﴾
انصاریان: آن روز انسان گوید: گریزگاه کجاست؟
خرمشاهی: انسان گويد در چنين روزى گريزگاه كجاست؟ فولادوند: آن روز انسان مى گويد راه فرار كجاست قمشهای: در آن روز انسان گوید: (ای وای از سختی عذاب) کجا مفرّ و پناهی خواهد بود؟ مکارم شیرازی: آن روز انسان ميگويد: را فرار كجاست ؟ |
||