وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ
﴿۲۴﴾
انصاریان: و [همواره برای پذیرایی از آنان] نوجوانانی پیرامونشان می گردند که گویا مرواریدی نهفته در صدف هستند.
خرمشاهی: و بر گرداگرد آنان جوانان [خدمتكار]شان مىگردند كه گويى ايشان مرواريد نهفتهاند فولادوند: و براى [خدمت] آنان پسرانى است كه بر گردشان همى گردند انگارى آنها مرواريدى اند كه [در صدف] نهفته است قمشهای: و پسرانی مانند لؤلؤ مکنون گردشان (بر انجام خدمت) میگردند. مکارم شیرازی: و پيوسته بر گِردشان نوجواناني براي (خدمت) آنان گردش مي کنند که همچون مرواريدهاي درون صدفند!
وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ
﴿۲۵﴾
انصاریان: و به یکدیگر روی می کنند [و از احوالات گذشته] از هم می پرسند.
خرمشاهی: و بعضى از آنان به بعضى ديگر به همپرسى روى آورند فولادوند: و برخيشان رو به برخى كنند [و] از هم پرسند قمشهای: و آنها با هم به صحبت رو کرده و از سرگذشت یکدیگر پرسش کنند. مکارم شیرازی: در اين هنگام رو به يکديگر کرده (از گذشته) سؤال مي نمايند؛
قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ
﴿۲۶﴾
انصاریان: می گویند: ما پیش تر [در دنیا] در میان کسان خود [از عذاب امروز] ترسان بودیم؛
خرمشاهی: گويند ما پيش از اين، در ميان خانوادهمان بيمناك بوديم فولادوند: گويند ما پيشتر در ميان خانواده خود بيمناك بوديم قمشهای: و با هم گویند: ما از پیش میان اهل و قبیله خود خداترس بودیم. مکارم شیرازی: مي گويند: ما در ميان خانواده خود ترسان بوديم (مبادا گناهان آنها دامن ما را بگيرد)!
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ
﴿۲۷﴾
انصاریان: ولی خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب مرگبار حفظ کرد.
خرمشاهی: سپس خداوند بر ما منت نهاد [و نعمت داد] و ما را از عذاب آتشباد [جهنم] در امان داشت فولادوند: پس خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب گرم [مرگبار] حفظ كرد قمشهای: خدا هم بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب سموم دوزخ محفوظ داشت. مکارم شیرازی: امّا خداوند بر ما منّت نهاد و از عذاب کُشنده ما را حفظ کرد!
إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ
﴿۲۸﴾
انصاریان: از پیش او را [برای نجات از عذاب] می خواندیم؛ زیرا که او نیکوکار و مهربان است.
خرمشاهی: ما پيش از اين او را [به دعا و نيايش] مىخوانديم، اوست كه نيكوكار مهربان است فولادوند: ما از ديرباز او را مى خوانديم كه او همان نيكوكار مهربان است قمشهای: زیرا ما از این پیش خدا را به حقیقت پرستش میکردیم که او خود (بر بندگانش) بسیار نیکخواه و مهربان است. مکارم شیرازی: ما از پيش او را مي خوانديم (و مي پرستيديم)، که اوست نيکوکار و مهربان!
فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ
﴿۲۹﴾
انصاریان: پس [مشرکان را] هشدار ده که تو به لطف و رحمت پروردگارت نه کاهنی نه دیوانه؛
خرمشاهی: پس پند ده كه تو به نعمت پروردگارت نه كاهنى و نه ديوانه فولادوند: پس اندرز ده كه تو به لطف پروردگارت نه كاهنى و نه ديوانه قمشهای: پس (ای رسول ما، خلق را) متذکر ساز که به نعمت پروردگارت از جنون و کهانت هیچ در تو نیست. مکارم شیرازی: حال كه چنين است تذكر ده، و به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستي.
أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ
﴿۳۰﴾
انصاریان: بلکه این سبک مغزانند که می گویند: او شاعری است که برای او حوادث تلخ روزگار و آمدن مرگش را انتظار می بردیم!
خرمشاهی: مگر گويند شاعرى است كه ما در حق او حوادث روزگار [/مرگ] را انتظار مىكشيم فولادوند: يا مى گويند شاعرى است كه انتظار مرگش را مى بريم [و چشم به راه بد زمانه بر اوييم] قمشهای: بلکه (کافران نادان) گویند: (محمّد) شاعری است ماهر و ما حادثه مرگ او را انتظار داریم. مکارم شیرازی: بلكه آنها ميگويند او شاعري است كه ما انتظار مرگش را ميكشيم!
قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ
﴿۳۱﴾
انصاریان: بگو: [هلاکت خود را] انتظار برید که من هم با شما از منتظرانم.
خرمشاهی: بگو منتظر باشيد كه من هم همراه شما از منتظرانم فولادوند: بگو منتظر باشيد كه من [نيز] با شما از منتظرانم قمشهای: بگو: شما به انتظار (مرگ من) باشید که من هم از منتظران (مرگ و هلاک شما) هستم. مکارم شیرازی: بگو: انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار ميكشم (شما انتظار مرگ مرا و من انتظار پيروزي و نابودي شما را!).
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ
﴿۳۲﴾
انصاریان: آیا عقل هایشان آنان را به این گفتارهای باطل و یاوه [بر ضد تو و قرآن] وا می دارد، یا [نه] آنان مردمی طغیان گر و سرکش اند؟
خرمشاهی: يا مگر خردهايشان آنان را به اين امر فرمان مىدهد، يا مگر ايشان قومى طغيانگرند فولادوند: آيا پندارهايشان آنان را به اين [موضعگيرى] وا مى دارد يا [نه] آنها مردمى سركشند قمشهای: آیا زیرکی و خیالات باطلشان بر این وا میدارد (که تکذیب تو کنند) یا (از جهل و کبر و نخوت) خود قومی سرکش و نافرمانند؟ مکارم شیرازی: آيا عقلهايشان آنها را به اين اعمال دستور ميدهد؟ يا قومي طغيانگرند؟
أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لَا يُؤْمِنُونَ
﴿۳۳﴾
انصاریان: یا می گویند: قرآن را از پیش خود ساخته [و به خدا نسبت داده است؟ چنین نیست که می پندارند]، بلکه [قرآن وحی الهی است، ولی اینان] ایمان نمی آورند.
خرمشاهی: يا گويند آن را از خود بربافته است، حق اين است كه ايمان نمىورزند فولادوند: يا مى گويند آن را بربافته [نه] بلكه باور ندارند قمشهای: بلکه میگویند: او قرآن را از پیش خود فرابافته است (چنین نیست) بلکه آنها ایمان نمیآورند. مکارم شیرازی: آنها ميگويند قرآن را به خدا افترا بسته، ولي آنها ايمان ندارند. |
||