فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ
﴿۲۸﴾
انصاریان: و [در دلش] از آنان احساس ترسی کرد. گفتند: مترس. و او را به پسری دانا مژده دادند.
خرمشاهی: سپس از آنان ترسى در دل يافت، گفتند مترس و او را به فرزندى دانا بشارت دادند فولادوند: و [در دلش] از آنان احساس ترسى كرد گفتند مترس و او را به پسرى دانا مژده دادند قمشهای: آن گاه (از اینکه بیاجازه بر او وارد شده و غذا هم نخوردند) سخت از آنها بیم و اندیشه کرد، آن فرشتگان گفتند: هیچ مترس، و او را به پسری دانا (یعنی اسحاق) بشارت دادند. مکارم شیرازی: و از اين كار احساس وحشت كرد، گفتند: نترس (ما رسولان پروردگار توئيم) و او را بشارت به تولد پسري دانا و هوشيار دادند.
فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ
﴿۲۹﴾
انصاریان: در این میان همسرش [که مژده را شنیده بود] با فریادی [از روی تعجب] در حالی که به چهره اش زد سر رسید و گفت: پیرزنی نازا [و فرزند؟!]
خرمشاهی: آنگاه زنش با آوايى [بلند] رو به او آورد و بر چهرهاش چك زد و گفت [چگونه فرزند بزايم كه من] پيرزنى سترون هستم فولادوند: و زنش با فريادى [از شگفتى] سر رسيد و بر چهره خود زد و گفت زنى پير نازا [چگونه بزايد] قمشهای: در آن حال زن ابراهیم (ساره) با فریاد شادمانی روی به آنها آورد و (از شوق) سیلی به صورت زد و گفت: (ای عجب) من زنی پیر و نازا هستم (چگونه پسری توانم زایید). مکارم شیرازی: در اين هنگام همسرش جلو آمد در حالي كه (از خوشحالي و تعجب) فرياد ميكشيد و به صورت خود زد و گفت (آيا پسري خواهم آورد در حالي كه) پيرزني نازا هستم؟!
قَالُوا كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ
﴿۳۰﴾
انصاریان: گفتند: پروردگارت چنین گفته است؛ یقیناً او حکیم و داناست.
خرمشاهی: [فرشتگان] گفتند پروردگارت چنين فرموده است، كه او فرزانه داناست فولادوند: گفتند پروردگارت چنين فرموده است او خود حكيم داناست قمشهای: فرشتگان گفتند: خدای تو چنین فرموده که او به مصالح خلق آگاه و (به حال بندگان) داناست. مکارم شیرازی: گفتند پروردگارت چنين گفته است، و او حكيم و داناست.
قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ
﴿۳۱﴾
انصاریان: [ابراهیم] گفت: ای فرستادگان! دنبال چه کار مهمی هستید؟
خرمشاهی: گفت اى فرشتگان كار و بار شما چيست؟ فولادوند: [ابراهيم] گفت اى فرستادگان ماموريت شما چيست قمشهای: ابراهیم گفت: ای رسولان حق، باز گویید که شما برای چه کار مأمورید؟ مکارم شیرازی: (ابراهيم) گفت پس ماموريت شما چيست اي فرستادگان (خدا)؟
قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ
﴿۳۲﴾
انصاریان: گفتند: ما را به سوی مردمی گنهکار فرستاده اند؛
خرمشاهی: گفتند ما به سر وقت قومى گنهكار فرستاده شدهايم فولادوند: گفتند ما به سوى مردمى پليدكار فرستاده شده ايم قمشهای: گفتند: ما بر قوم بدکاری فرستاده شدهایم (یعنی قوم لوط). مکارم شیرازی: گفتند ما به سوي قوم مجرمي فرستاده شده ايم.
لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِينٍ
﴿۳۳﴾
انصاریان: تا [بارانی] از گِل سنگ بر آنان بفرستیم؛
خرمشاهی: تا بر آنان سنگوارهاى از گل فروباريم فولادوند: تا سنگهايى از گل رس بر [سر] آنان فرو فرستيم قمشهای: تا بر سر آنها از گل سنگباران کنیم. مکارم شیرازی: تا باراني از سنگ - گل بر آنها بفرستيم.
مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ
﴿۳۴﴾
انصاریان: [سنگی که] نزد پروردگارت برای تجاوزکاران نشانه گذاری شده است؛
خرمشاهی: كه [هر يك] از جانب پروردگارت نشان كرده است و خاص تجاوزكاران است فولادوند: [كه] نزد پروردگارت براى مسرفان نشانگذارى شده است قمشهای: که آن سنگها نزد پروردگار تو معیّن و نشاندار برای ستمکاران است. مکارم شیرازی: سنگهائي كه از ناحيه پروردگارت براي اسرافكاران نشان شده است!
فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
﴿۳۵﴾
انصاریان: پس هرکه را از مؤمنان در آن شهر بود [پیش از آمدن عذاب] بیرون بردیم؛
خرمشاهی: آنگاه هر كس را كه از مؤمنان بود [از آنجا] بيرون برديم فولادوند: پس هر كه از مؤمنان در آن [شهرها] بود بيرون برديم قمشهای: پس، از اهل ایمان هر که بود از آن دیار خارج کردیم. مکارم شیرازی: ما تمام مؤ مناني را كه در آن شهرها (ي قوم لوط) زندگي ميكردند (قبل از نزول بلا) خارج كرديم.
فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ
﴿۳۶﴾
انصاریان: در آنجا جز یک خانه از مسلمانان [که اهلش مطیع خدا بودند، نیافتیم.]
خرمشاهی: چندانكه در آنجا جز خانهاى از آن مسلمانان، نيافتيم فولادوند: و[لى] در آنجا جز يك خانه از فرمانبران [خدا بيشتر] نيافتيم قمشهای: و در همه آن دیار جز یک خانه (لوط) دیگر مسلم خداپرست نیافتیم. مکارم شیرازی: و جز يك خانواده با ايمان در تمام آنها نيافتيم!
وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ
﴿۳۷﴾
انصاریان: در آنجا [پس از زیر و رو شدن شهر و هلاکت مردم] نشانه و عبرتی [از قدرت، غضب خود و محکومیت مجرمان] برای کسانی که از عذاب دردناک می ترسند به جا گذاشتیم.
خرمشاهی: و در آنجا نشانهاى براى كسانى كه از عذاب دردناك مىترسند، باقى نهاديم فولادوند: و در آنجا براى آنها كه از عذاب پر درد مى ترسند عبرتى به جاى گذاشتيم قمشهای: و در آن دیار (که ویران کردیم) برای آنان که از عذاب دردناک (قهر خدا) میترسند آیت عبرتی واگذاردیم. مکارم شیرازی: و در آن (شهرهاي بلاديده) نشانه اي روشن براي كساني كه از عذاب دردناك ميترسند بجاي گذارديم. |
||