قَالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْرًا
﴿۷۶﴾
انصاریان: گفت: بعد از این اگر چیزی از تو پرسیدم، دیگر با من مصاحبت مکن [برای آنکه] از جانب من به عذر قابل قبولی رسیده ای [و برای جدا شدن از من دلیل قاطعی داری.]
خرمشاهی: گفت اگر بعد از اين از تو درباره چيزى پرس و جو كردم با من همراهى مكن، كه ديگر [در تركم] معذور خواهى بود فولادوند: [موسى] گفت اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم ديگر با من همراهى مكن [و] از جانب من قطعا معذور خواهى بود قمشهای: موسی گفت: اگر بار دیگر از تو مؤاخذه و اعتراضی کردم از آن بعد با من ترک صحبت و رفاقت کن که از (تقصیر) من عذر موجه (بر متارکه دوستی) به دست خواهی داشت. مکارم شیرازی: (موسي) گفت اگر بعد از اين از تو درباره چيزي سؤ ال كنم ديگر با من مصاحبت نكن، چرا كه از ناحيه من ديگر معذور خواهي بود!
فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا
﴿۷۷﴾
انصاریان: پس [هر دو] به راه افتادند تا هنگامی که به مردم شهری رسیدند، از مردمش خوراک خواستند و آنان از اینکه آن دو را مهمان کنند، خودداری کردند. پس در آن شهر، دیواری یافتند که می خواست فرو ریزد، پس او آن را [به گونه ای] استوار کرد [که فرو نریزد]. موسی گفت: اگر می خواستی برای تعمیر آن دیوار، مزدی می گرفتی [که برای خود خوراک فراهم آوریم.]
خرمشاهی: باز رهسپار شدند تا آنكه به اهل شهرى رسيدند و از مردمش خوراكى خواستند، آنان از مهمان كردنشان، ابا كردند، سپس ديوارى را ديدند كه مىخواست فرو ريزد [خضر] آن را برپا داشت [موسى] گفت اگر مىخواستى براى اين كار از آنان مزدى مىگرفتى فولادوند: پس رفتند تا به اهل قريه اى رسيدند از مردم آنجا خوراكى خواستند و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند پس در آنجا ديوارى يافتند كه مى خواست فرو ريزد و [بنده ما] آن را استوار كرد [موسى] گفت اگر مى خواستى [مى توانستى] براى آن مزدى بگيرى قمشهای: باز با هم روان شدند تا وارد بر شهری شدند و از اهل آن شهر طعام خواستند، مردم از طعام دادن و مهمانی آنها ابا کردند (آنها هم از آن شهر به عزم خروج رفتند تا) در (نزدیکی دروازه آن) شهر به دیواری که نزدیک به انهدام بود رسیدند و آن عالم به استحکام و تعمیر آن پرداخت. باز موسی گفت: روا بود که بر این کار اجرتی میگرفتی. مکارم شیرازی: باز به راه خود ادامه دادند، تا به قريه اي رسيدند، از آنها خواستند كه به آنها غذا دهند، ولي آنها از مهمان كردنشان خودداري نمودند (با اينحال) آنها در آنجا ديواري يافتند كه ميخواست فرود آيد، (آن مرد عالم) آنرا برپا داشت، (موسي) گفت (لااقل) ميخواستي در مقابل اين كار اجرتي بگيري؟!
قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا
﴿۷۸﴾
انصاریان: گفت: [ای موسی!] اکنون زمان جدایی میان من و توست؛ به زودی تو را به تفسیر و علت آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی، آگاه می کنم.
خرمشاهی: [خضر] گفت اينجا ديگر [هنگام] جدايى من و توست، هماكنون تو را از معناى آنچه بر آن صبر نتوانستى كرد، آگاه مىسازم فولادوند: گفت اين [بار ديگر وقت] جدايى ميان من و توست به زودى تو را از تاويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت قمشهای: آن عالم گفت: این (سه بار کمظرفی و بیصبری و اعتراض، عذر) مفارقت بین من و توست، من همین ساعت تو را بر اسرار کارهایم که بر فهم آن صبر و ظرفیت نداشتی آگاه میسازم. مکارم شیرازی: او گفت اينك وقت جدائي من و تو فرا رسيده است، اما به زودي سر آنچه را كه نتوانستي در برابر آن صبر كني براي تو بازگو ميكنم.
أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا
﴿۷۹﴾
انصاریان: اما آن کشتی، از بی نوایانی بود که [با آن] در دریا کار می کردند و در برابرشان پادشاهی بود که هر کشتی سالم و بی عیبی را غاصبانه تصرف می کرد، من خواستم معیوبش کنم [تا به دست آن ستم گر نیفتد.]
خرمشاهی: اما كشتى متعلق به بينوايانى بود كه خود [يا براى آنان] در دريا كار مىكردند، پس خواستم آن را عيبناك كنم، و پادشاهى در پيشاروى آنان بود كه هر كشتى [سالمى] را به زور مىگرفت فولادوند: اما كشتى از آن بينوايانى بود كه در دريا كار میکردند خواستم آن را معيوب كنم [چرا كه] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [درستى] را به زور مى گرفت قمشهای: اما آن کشتی، صاحبش خانواده فقیری بود که در دریا کار میکردند (و از آن کشتی کسب و ارتزاق مینمودند) خواستم چون کشتیها (ی بیعیب) را پادشاه در سر راه به غصب میگرفت این کشتی را ناقص کنم (تا برای آن فقیران باقی بماند). مکارم شیرازی: اما آن كشتي متعلق به گروهي از مستمندان بود كه با آن در دريا كار ميكردند و من خواستم آنرا معيوب كنم (چرا كه) پشت سر آنها پادشاهي ستمگر بود كه هر كشتي را از روي غصب ميگرفت.
وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا
﴿۸۰﴾
انصاریان: و اما [آن] نوجوان [که او را کُشتم]، پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسیدم که آن دو را [در آینده] به طغیان و کفر بکشاند.
خرمشاهی: و اما آن جوان، پدر و مادرش مؤمن بودند و ما بيمناك شديم كه مبادا كفر و طغيانى بر آنان تحميل كند فولادوند: و اما نوجوان پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكشد قمشهای: و اما آن پسر (کافر بود و) پدر و مادر او مؤمن بودند، از آن باک داشتیم که آن پسر آنها را به خوی کفر و طغیان خود درآورد. مکارم شیرازی: و اما آن نوجوان پدر و مادرش با ايمان بودند، ما نخواستيم او آنها را به طغيان و كفر وادارد.
فَأَرَدْنَا أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا
﴿۸۱﴾
انصاریان: پس خواستیم پروردگارشان پاک تر و مهربان تر از او را به آنان عوض دهد.
خرمشاهی: و خواستيم كه پروردگارشان به جاى او براى ايشان فرزندى پاكنهادتر و مهربانتر جانشين گرداند فولادوند: پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد قمشهای: خواستیم تا به جای او خدایشان فرزندی بهتر و صالحتر و مهذبتر و نزدیکتر به ارحام پرستی به آن پدر و مادر بخشد. مکارم شیرازی: ما اراده كرديم كه پروردگارشان فرزند پاكتر و پرمحبت تري بجاي او به آنها بدهد.
وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا
﴿۸۲﴾
انصاریان: و اما آن دیوار از دو نوجوان یتیم در این شهر بود، و زیرش گنجی متعلق به آن دو قرار داشت، و پدرشان مردی شایسته بود، پس پروردگارت خواست که آن دو یتیم به حد رشد رسند وگنجشان را به سبب مِهر [ی که] پروردگارت [به آن دو] داشت بیرون آورند؛ و من این را از پیش خود انجام ندادم. این است تفسیر و علت آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی.
خرمشاهی: و اما ديوار متعلق به دو جوان يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجى از آن ايشان بود و پدرشان مردى صالح بود، و پروردگارت خواست كه آنان به كمال بلوغشان برسند و آنگاه گنجشان را [از آنجا] بيرون آوردند، كه رحمتى از پروردگارت [در حق آنان] بود، و من آن كار را از پيش خود نكردم، اين معناى چيزى است كه نتوانستى بر آن صبر كنى فولادوند: و اما ديوار از آن دو پسر [بچه] يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجى متعلق به آن دو بود و پدرشان [مردى] نيكوكار بود پس پروردگار تو خواست آن دو [يتيم] به حد رشد برسند و گنجينه خود را كه رحمتى از جانب پروردگارت بود بيرون آورند و اين [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم اين بود تاويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى قمشهای: و اما آن دیوار از آن دو طفل یتیمی در آن شهر بود که پدری صالح داشتند و زیر آن گنجی برای آن دو نهفته بود، خدایت خواست تا به لطف خود آن اطفال به حد رشد رسند و خودشان گنج را استخراج کنند. و من این کارها نه از پیش خود (بلکه به امر خدا) کردم. این است مآل و باطن کارهایی که تو طاقت و ظرفیت بر انجام آن نداشتی. مکارم شیرازی: و اما آن ديوار متعلق به دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، و زير آن گنجي متعلق به آنها وجود داشت و پدرشان مرد صالحي بود، پروردگار تو ميخواست آنها به حد بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج كنند، اين رحمتي از پروردگارت بود، من به دستور خود اين كار را نكردم، و اين بود سر كارهائي كه توانائي شكيبائي در برابر آنها نداشتي!
وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا
﴿۸۳﴾
انصاریان: و از تو درباره ذوالقرنین می پرسند؛ بگو: به زودی بخشی از سرگذشت او را [به وسیله آیاتی از قرآن] برای شما می خوانم.
خرمشاهی: و از تو درباره ذوالقرنين مىپرسند، بگو هماكنون يادى از او براى شما مىخوانم فولادوند: و از تو در باره ذوالقرنين مى پرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند قمشهای: و از تو (ای رسول) سؤال از ذوالقرنین میکنند، پاسخ ده که من به زودی حکایتی از او بر شما خواهم خواند. مکارم شیرازی: و از تو در باره «ذو القرنين» سؤ ال ميكنند، بگو به زودي گوشه اي از سرگذشت او را براي شما بازگو خواهم كرد.
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا
﴿۸۴﴾
انصاریان: ما به او در زمین، قدرت و تمکّن دادیم و از هر چیزی [که برای رسیدن به هدف هایش نیازمند به آن بود] وسیله ای به او عطا کردیم.
خرمشاهی: ما به او در روى زمين تمكن داده بوديم و سررشته هر كارى را به او بخشيده بوديم فولادوند: ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله اى بدو بخشيديم قمشهای: ما او را در زمین تمکن و قدرت بخشیدیم و از هر چیزی رشتهای به دست او دادیم. مکارم شیرازی: ما به او در روي زمين قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش نهاديم.
فَأَتْبَعَ سَبَبًا
﴿۸۵﴾
انصاریان: پس [با توسل به وسیله،] راهی را [برای سفر به غرب] دنبال کرد.
خرمشاهی: و او سررشته [كار خود] را دنبال گرفت فولادوند: تا راهى را دنبال كرد قمشهای: او هم رشتهای را پی گرفت. مکارم شیرازی: او از اين اسباب پيروي (و استفاده) كرد. |
||