وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ
﴿۲۱﴾
انصاریان: و همواره آخرت را [برای این عشق بی پایه] رها می کنید.
خرمشاهی: و [بهره ديرياب] آخرت را فرو مىگذاريد فولادوند: و آخرت را رها مى كنيد قمشهای: و به کلی کار آخرت را واگذارید. مکارم شیرازی: و آخرت را رها ميكنيد.
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ
﴿۲۲﴾
انصاریان: در آن روز چهره هایی شاداب است؛
خرمشاهی: در چنين روز، چهرههايى تازه و خرم باشد فولادوند: آرى در آن روز صورتهايى شاداب و مسرور است قمشهای: آن روز رخسار طایفهای (از شادی) بر افروخته و نورانی است. مکارم شیرازی: در آن روز صورتهائي شاداب و مسرور است.
إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ
﴿۲۳﴾
انصاریان: [با دیده دل] به پروردگارش نظر می کند
خرمشاهی: به سوى پروردگارشان نگران فولادوند: و به پروردگارش مى نگرد قمشهای: و به چشم قلب جمال حق را مشاهده میکنند. مکارم شیرازی: و به پروردگارش مينگرد!
وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ
﴿۲۴﴾
انصاریان: و چهره هایی عبوس و درهم کشیده است؛
خرمشاهی: و در چنين روز چهرههايى دژم باشد فولادوند: و در آن روز صورتهايى عبوس و در هم كشيده است قمشهای: و رخسار گروهی دیگر عبوس و غمگین است. مکارم شیرازی: و در آن روز صورتهائي درهم كشيده است.
تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ
﴿۲۵﴾
انصاریان: چون یقین دارند که در معرض عذابی کمرشکن قرار خواهند گرفت.
خرمشاهی: كه مىداند بلايى كمرشكن بر سر او آيد فولادوند: زيرا مى داند عذابى در پيش دارد كه پشت را در هم مى شكند قمشهای: که میدانند حادثه ناگواری در پیش است که پشت آنها را میشکند. مکارم شیرازی: زيرا ميداند عذابي در مورد او انجام ميشود كه پشت را درهم ميشكند!
كَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ
﴿۲۶﴾
انصاریان: این چنین نیست [که می پندارد]، هنگامی که جان به گلوگاه رسد،
خرمشاهی: حاشا، چون جان به گلوگاهها رسد فولادوند: چنين نيست كه انسان مى پندارد او ايمان نمى آورد تا موقعى كه جان به گلوگاهش رسد قمشهای: چنین نیست (که منکران قیامت پنداشتند. باش تا) آن گاه که جانشان به گلو رسد. مکارم شیرازی: چنين نيست، او هرگز ايمان نميآورد تا جان به گلوگاهش رسد.
وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ
﴿۲۷﴾
انصاریان: و [کسان بیمار] گویند: درمان کننده این بیمار کیست؟
خرمشاهی: و گفته شود كيست افسونگر [درمانگر] فولادوند: و گفته شود آيا كسى هست كه اين بيمار را از مرگ نجات دهد قمشهای: و (اهلش) گویند: کیست که چاره درد این بیمار تواند کرد؟ مکارم شیرازی: و گفته شود: آيا كسي هست كه اين بيمار را از مرگ نجات دهد؟!
وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ
﴿۲۸﴾
انصاریان: و [بیمار] یقین می کند [که با رسیدن جان به گلوگاه] زمان جدایی [از دنیا، ثروت، زن و فرزند] فرا رسیده است!
خرمشاهی: و به يقين داند كه هنگام جدايى است فولادوند: و به جدائى از دنيا يقين پيدا كند قمشهای: و بیمار خود یقین به مفارقت از دنیا کند (که ملک موت را به چشم ببیند). مکارم شیرازی: و يقين به فراق از دنيا پيدا كند.
وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ
﴿۲۹﴾
انصاریان: و [از سختی جان کندن] ساق به ساق به هم پیچد؛
خرمشاهی: و هنگامه بالا گيرد فولادوند: و ساق پاها از سختى جان دادن به هم بپيچد قمشهای: و ساقهای پا (از شدت غم عقبی و حسرت دنیا) به هم در پیچد. مکارم شیرازی: و ساق پاها (از شدت جان دادن) به هم ميپيچيد.
إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ
﴿۳۰﴾
انصاریان: آن روز، روز سوق و مسیر به سوی پروردگار توست.
خرمشاهی: در چنين روز سير و سرانجام به سوى پروردگار توست فولادوند: آرى در آن روز مسير همه بسوى دادگاه پروردگارت خواهد بود قمشهای: در آن روز خلق را به سوی خدا خواهند کشید. مکارم شیرازی: (آري) در آن روز مسير همه به سوي (دادگاه) پروردگارت خواهد بود. |
||