ParsQuran
سوره 38: ص - جزء 23

إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ ﴿۳۱﴾
انصاریان: [یاد کن] هنگامی را که در پایان روز اسب های چابک و تیزرو بر او عرضه کردند.
خرمشاهی: چنين بود كه شامگاهان اسبهاى نيكويى بر او عرضه داشتند
فولادوند: هنگامى كه [طرف] غروب اسبهاى اصيل را بر او عرضه كردند
قمشه‌ای: (یاد کن) وقتی که بر او اسبهای بسیار تندرو و نیکو را (هنگام عصر) ارائه دادند (و او به باز دید اسبان پرداخت برای جهاد در راه خدا و از نماز عصر غافل ماند).
مکارم شیرازی: به خاطر بياور هنگامي را كه عصرگاهان اسبان چابك تندرو را بر او عرضه داشتند.
فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ﴿۳۲﴾
انصاریان: پس گفت: من دوستی اسبان را بر یاد پروردگارم [که نماز مستحب پایان روز است] اختیار کردم [زیرا می خواهم از آنان در جهاد با دشمن استفاده کنم و همواره به آنها نظر می کرد] تا [خورشید] پشت پرده افق پنهان شد.
خرمشاهی: [سليمان سرگرم تماشاى آنان شد] آنگاه گفت [دريغا] من چنان شيفته مهر اسبان شدم كه از ياد پروردگارم غافل شدم، تا آنكه [خورشيد] در حجاب [مغرب‏] پنهان شد
فولادوند: [سليمان] گفت واقعا من دوستى اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشيد] در پس حجاب ظلمت‏ شد
قمشه‌ای: در آن حال گفت: (افسوس) که من از علاقه و حبّ اسبهای نیکو از ذکر و نماز خدا غافل شدم تا آنکه آفتاب در حجاب شب رخ بنهفت.
مکارم شیرازی: گفت من اين اسبان را به خاطر پروردگارم دوست دارم (من مي‏خواهم از آنها در جهاد استفاده كنم او همچنان به آنها نگاه مي‏كرد) تا از ديدگانش پنهان شدند.
رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ ﴿۳۳﴾
انصاریان: [اسب ها چنان توجه او را جلب کرده بودند که گفت:] آنها را به من بازگردانید. پس [برای نوازش آنها] به دست کشیدن به ساق ها و گردن های آنها پرداخت؛
خرمشاهی: [سپس گفت‏] آنها را به نزد من باز گردانيد آنگاه به دست كشيدن بر ساقها و گردنهاى آنها پرداخت‏
فولادوند: [گفت اسبها] را نزد من باز آوريد پس شروع كرد به دست كشيدن بر ساقها و گردن آنها [و سرانجام وقف كردن آنها در راه خدا]
قمشه‌ای: آن گاه (با فرشتگان موکّل آفتاب) خطاب کرد که (به امر خدا) آفتاب را بر من بازگردانید (چون برگشت اداء نماز کرد) و شروع به دست کشیدن بر ساق و یال و گردن اسبان کرد (و همه را برای جهاد در راه خدا وقف کرد).
مکارم شیرازی: (آنها آنقدر جالب بودند كه گفت) بار ديگر آنها را بازگردانيد و دست به ساقها و گردنهاي آنها كشيد (و آنها را نوازش داد).
وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ ﴿۳۴﴾
انصاریان: و به راستی سلیمان را [درباره فرزندش] آزمودیم، و [آزمون این بود که] بر تختش جسدی [بی جان از فرزندش] افکندیم [فرزندی که سلیمان به زنده بودن او بسیار امید داشت]، آن گاه به درگاه خدا رجوع کرد [و همه امورش را به خدا واگذاشت.]
خرمشاهی: و به راستى سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى را افكنديم، سپس توبه كرد
فولادوند: و قطعا سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى بيفكنديم پس به توبه باز آمد
قمشه‌ای: و همانا ما سلیمان را در مقام امتحان آوردیم و کالبدی بر تخت وی افکندیم (برخی مفسران گفتند: یعنی دیوی را به جای او بر تخت بنشانیدیم. و برخی گفتند: چون گفت که من بر بستر صد زن خویش وارد شوم تا صد فرزند یابم و نگفت ان شاء اللّه و به خواست خدا و ذکر مشیّت الهی استثنا نکرد خدا از همه زنانش یک جسد بی‌جانی بر او به وجود آورد) آن گاه متذکر شد و باز به درگاه خدا توبه و انابه کرد.
مکارم شیرازی: ما سليمان را آزموديم، و بر كرسي او جسدي افكنديم، سپس او به درگاه خداوند انابه كرد.
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿۳۵﴾
انصاریان: گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و حکومتی به من ببخش که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد؛ یقیناً تو بسیار بخشنده ای.
خرمشاهی: گفت پروردگارا مرا بيامرز و به من فرمانروايى‏اى ببخش كه سزاوار هيچ كس پس از من نباشد كه تو بخششگرى‏
فولادوند: گفت پروردگارا مرا ببخش و ملكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد در حقيقت تويى كه خود بسيار بخشنده‏ اى
قمشه‌ای: عرض کرد: بار الها، به لطف و کرمت از خطای من در گذر و مرا ملک و سلطنتی عطا فرما که پس از من احدی را نسزد، که تو تنها بخشنده بی عوضی.
مکارم شیرازی: گفت: پروردگارا مرا ببخش، و حكومتي به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچكس نباشد، كه تو بسيار بخشنده‏ اي.
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ ﴿۳۶﴾
انصاریان: پس باد را برای او مسخّر و رام کردیم که به فرمان او هر جا که می خواست نرم و آرام روان می شد.
خرمشاهی: آنگاه باد را رام او ساختيم كه به فرمان او هر جا كه خواسته باشد به آهستگى روان باشد
فولادوند: پس باد را در اختيار او قرار داديم كه هر جا تصميم مى‏ گرفت به فرمان او نرم روان مى ‏شد
قمشه‌ای: ما هم باد را مسخر فرمان او کردیم که به امرش هر جا می‌خواست به آرامی روان می‌شد.
مکارم شیرازی: ما باد را مسخر او ساختيم تا مطابق فرمانش به نرمي حركت كند، و به هر جا او مي‏خواهد برود.
وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ ﴿۳۷﴾
انصاریان: و هر بنّا و غواصی از شیاطین را [مسخّر و رام او نمودیم،]
خرمشاهی: و ديوانى را كه همه بنا يا غواص بودند [مسخر او ساختيم‏]
فولادوند: و شيطانها را [از] بنا و غواص
قمشه‌ای: و دیو و شیاطین را هم که بناهای عالی می‌ساختند و از دریا جواهرات گرانبها می‌آوردند نیز مسخر امر او کردیم.
مکارم شیرازی: و شياطين را مسخر او ساختيم، هر بناء و غواصي از آنها.
وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ ﴿۳۸﴾
انصاریان: و دیگر شیاطین را که با غل و زنجیر به هم بسته بودند [در سلطه او درآوردیم تا نتوانند در حکومت او فتنه و آشوب برپا کنند.]
خرمشاهی: و ديگرانى كه به هم بستگان با پاى بندها بودند
فولادوند: تا [وحشيان] ديگر را كه جفت جفت با زنجيرها به هم بسته بودند [تحت فرمانش درآورديم]
قمشه‌ای: و دیگران از شیاطین را (که در پی اضلال خلق بودند، به دست او) در غل و زنجیر کشیدیم.
مکارم شیرازی: و گروه ديگري (از شياطين) را در غل و زنجير (تحت سلطه او) قرار داديم.
هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿۳۹﴾
انصاریان: [و به او گفتیم:] این عطای بی حساب ماست، [به هر کس خواهی] بی حساب ببخش و [از هر کس خواهی] دریغ کن.
خرمشاهی: اين بخشش ماست، بى‏حساب [آن را] ببخش يا براى خود نگهدار
فولادوند: [گفتيم] اين بخشش ماست [آن را] بي‏شمار ببخش يا نگاه دار
قمشه‌ای: این (نعمت سلطنت و قدرت) عطای ماست، اینک بی‌حساب به هر که خواهی عطا کن و از هر که خواهی منع.
مکارم شیرازی: (و به او گفتيم) اين عطاي ماست به هر كس مي‏خواهي (و صلاح مي‏بيني) ببخش و از هر كس مي‏خواهي امساك كن و حسابي بر تو نيست.
وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿۴۰﴾
انصاریان: بی تردید او نزد ما تقرب و منزلتی بلند و سرانجامی نیکو دارد.
خرمشاهی: و او را نزد ما تقرب و نيك سرانجامى بود
فولادوند: و قطعا براى او در پيشگاه ما تقرب و فرجام نيكوست
قمشه‌ای: و همانا او نزد ما بسیار مقرب و نیکو منزلت است.
مکارم شیرازی: و براي او (سليمان) نزد ما مقامي ارجمند و سرانجامي نيك است.