أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ
﴿۳۱﴾
انصاریان: و [مضمونش این است که] بر من برتری مجویید و همه با حالت تسلیم نزد من آیید.
خرمشاهی: حاكى از اينكه بر من سركشى مكنيد و با من از در تسليم در آييد فولادوند: بر من بزرگى مكنيد و مرا از در اطاعت درآييد قمشهای: (و بعد چنین نگاشته) که بر من برتری مجویید و تسلیم امر من شوید. مکارم شیرازی: توصيه من اين است برتري جوئي نسبت به من نكنيد و به سوي من آئيد در حالي كه تسليم حق هستيد.
قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ
﴿۳۲﴾
انصاریان: گفت: ای سران و اشراف! در کارم به من نظر دهید تا شما نزد من حضور داشتید، من [بدون شما] فیصله دهنده کاری نبوده ام.
خرمشاهی: [بلقيس] گفت اى بزرگان در كارم به من نظر دهيد [چرا كه] هيچ كارى را از پيش نبردهام، مگر آنكه شما در آن حاضر و ناظر بودهايد فولادوند: گفت اى سران [كشور] در كارم به من نظر دهيد كه بىحضور شما [تا به حال] كارى را فيصله نداده ام قمشهای: آنگاه گفت: ای رجال کشور، شما به کار من رأی دهید که من تاکنون بیحضور شما به هیچ کار تصمیم نگرفتهام. مکارم شیرازی: (سپس) گفت: اي اشراف (و اي بزرگان) نظر خود را در اين امر مهم بازگو كنيد كه من هيچ كار مهمي را بدون حضور شما انجام نداده ام.
قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ
﴿۳۳﴾
انصاریان: گفتند: ما دارای قدرت و مالک وسایل رزمی سختی هستیم، پس بنگر چه فرمان می دهی؟
خرمشاهی: گفتند ما نيرومندان و رزمآوران سهمگينى هستيم و حكم حكم توست، بنگر كه چه مىفرمايى فولادوند: گفتند ما سخت نيرومند و دلاوريم و[لى] اختيار كار با توست بنگر چه دستور مى دهى قمشهای: رجال ملک به او اظهار داشتند که ما دارای نیروی کامل و مردان جنگجوی مقتدری هستیم، لیکن اختیار با شما تا به فکر روشن چه دستور فرمایی. مکارم شیرازی: گفتند: ما داراي نيروي كافي و قدرت جنگي فراوان هستيم، ولي تصميم نهائي با تو است ببين چه دستور ميدهي ؟
قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ
﴿۳۴﴾
انصاریان: گفت: همانا پادشاهان هنگامی که [با ابزار، ادوات جنگی و سپاهی رزمی] وارد شهری می شوند، آن را تباه می کنند و عزیزان اهلش را به ذلت و خواری می نشانند و [آنان] همواره چنین می کنند!
خرمشاهی: [بلقيس] گفت همانا پادشاهان چون به شهرى درآيند، آن را به تباهى كشند و گرانقدران اهلش را بىمقدار گردانند، و اينگونه عمل كنند فولادوند: [ملكه] گفت پادشاهان چون به شهرى درآيند آن را تباه و عزيزانش را خوار مى گردانند و اين گونه مى كنند قمشهای: بلقیس گفت: پادشاهان چون به دیاری حمله آرند آن کشور را ویران سازند و عزیزترین اشخاص مملکت را ذلیلترین افراد گیرند و رسم و سیاستشان بر این کار خواهد بود. مکارم شیرازی: گفت: پادشاهان هنگامي كه وارد منطقه آبادي شوند آن را به فساد و تباهي ميكشند و عزيزان آنجا را ذليل ميكنند، (آري) كار آنها همين گونه است.
وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ
﴿۳۵﴾
انصاریان: من به سوی آنان هدیه ای [قابل توجه] می فرستم، پس با تأمل می نگرم که فرستادگان با چه پاسخی بر می گردند؟
خرمشاهی: و من فرستنده هديهاى به سوى آنان هستم و چشم به راه اينكه فرستادگان چه پاسخى مىآورند فولادوند: و [اينك] من ارمغانى به سويشان مى فرستم و مى نگرم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازمى گردند قمشهای: و (صلاح این است که) حال من هدیهای بر آنان بفرستم تا ببینم فرستادگانم از جانب سلیمان پاسخ چگونه باز میآرند. مکارم شیرازی: و من ( اكنون جنگ را صلاح نميبينم) هديه گرانبهائي براي آنها ميفرستم تا ببينم فرستادگان من چه خبر ميآورند.
فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ
﴿۳۶﴾
انصاریان: هنگامی که [فرستاده ملکه سبا] نزد سلیمان آمد، [سلیمان] گفت: آیا مرا با مالی [اندک و ناچیز] یاری می دهید؟ آنچه خدا [از نبوّت و حکومت و ثروت] به من عطا کرده، بهتر است از آنچه به شما داده [هدیه شما برای من شادی آور نیست]، این شمایید که با هدیه خود شادمانی می کنید،
خرمشاهی: و چون [پيك] نزد سليمان آمد، [سليمان هديه را ديد و] گفت آيا به من مدد مالى مىرسانيد؟ بدانيد كه آنچه خداوند به من بخشيده است، از آنچه به شما بخشيده است بهتر است، آرى [مىبينم كه] شما به هديهتان دلخوشيد فولادوند: و چون [فرستاده] نزد سليمان آمد [سليمان] گفت آيا مرا به مالى كمك مى دهيد آنچه خدا به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده است [نه] بلكه شما به ارمغان خود شادمانى مى نماييد قمشهای: چون فرستاده بلقیس حضور سلیمان رسید (به هدیه او اعتنایی نکرد) گفت: شما خواهید که مرا به مال دنیا مدد کنید؟ آنچه خدا به من (از ملک و مال بیشمار) عطا فرموده بسیار بهتر از این مختصر هدیه شماست که به شما داده، بلکه شما مردم دنیا خود بدین هدایا شاد میشوید. مکارم شیرازی: هنگامي كه (فرستادگان ملكه سبا) نزد سليمان آمدند گفت: ميخواهيد مرا با مال كمك كنيد (و فريب دهيد!) آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده بهتر است بلكه شما هستيد كه به هدايايتان خوشحال ميشويد.
ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ
﴿۳۷﴾
انصاریان: به سوی آنان بازگرد که ما حتماً با سپاهیانی به سوی آنان خواهیم آمد که قدرت رویارویی با آن را ندارند، و آنان را در حالی که [در آن منطقه] حقیر و بی ارزش شده اند، با خواری و ذلت از آنجا بیرون می کنیم.
خرمشاهی: به سوى آنان باز گرد [و بگو] به سر آنان لشكرى آوريم كه تاب پايدارى در برابر آن را نداشته باشند و آنان را خوار و زبون از آنجا آواره كنيم فولادوند: به سوى آنان بازگرد كه قطعا سپاهيانى بر [سر] ايشان مى آوريم كه در برابر آنها تاب ايستادگى نداشته باشند و از آن [ديار] به خوارى و زبونى بيرونشان مى كنيم قمشهای: ای فرستاده بلقیسیان (با هدایا) به سوی آنان باز شو که ما با لشکری بیشمار که هیچ با آن مقاومت نتوانند کرد بر آنها خواهیم آمد و آنها را با ذلت و خواری از آن ملک بیرون میکنیم (مگر آنکه به دین توحید و خداپرستی بگروند). مکارم شیرازی: به سوي آنها بازگرد (و اعلام كن) با لشكرهائي به سراغ آنها ميآئيم كه قدرت مقابله با آن را نداشته باشند، و آنها را از آن (سرزمين آباد) به صورت ذليلان و در عين حقارت بيرون ميرانيم.
قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ
﴿۳۸﴾
انصاریان: [سلیمان] گفت: ای سران و اشراف! کدام یک از شما تخت او را پیش از آنکه همگی به حالت تسلیم نزد من آیند، برایم می آورد؟
خرمشاهی: گفت اى بزرگان كداميك از شما پيش از آنكه آنان از در تسليم نزد من آيند، تخت او را براى من مىآورد؟ فولادوند: [سپس] گفت اى سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند براى من مى آورد قمشهای: آن گاه سلیمان گفت: ای بزرگان دربار، کدام یک از شما تخت بلقیس را پیش از آنکه تسلیم امر من شوند خواهد آورد؟ (تا چون اعجاز مرا مشاهده کند از روی ایمان تسلیم شود). مکارم شیرازی: (سليمان) گفت، اي بزرگان! كداميك از شما توانائي داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من آيند براي من بياوريد؟!
قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ
﴿۳۹﴾
انصاریان: یکی از جنّیان کاردان و تیزهوش گفت: من آن را پیش از آنکه از مسند خود برخیزی نزد تو می آورم، و من بر این [کار] توانا و امینم،
خرمشاهی: عفريتى از جنيان گفت من پيش از آنكه از جايت برخيزى آن را به نزد تو مىآورم، و من بر اين كار توانا و درستكارم فولادوند: عفريتى از جن گفت من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزى براى تو مى آورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم قمشهای: (از آن میان) عفریتی از جن گفت: من پیش از آنکه تو از جایگاه (قضاوت) خود برخیزی آن را به حضورت آرم و من بر آوردن تخت او قادر و امینم. مکارم شیرازی: عفريتي از جن گفت: من آنرا نزد تو ميآورم پيش از آنكه از مجلست برخيزي و من نسبت به آن توانا و امينم!
قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ
﴿۴۰﴾
انصاریان: کسی که دانشی از کتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را پیش از آنکه پلک دیده ات به هم بخورد، نزد تو می آورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. پس هنگامی که سلیمان تخت را نزد خود پابرجا دید، گفت: این از فضل و احسان پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاس گزارم یا بنده ای ناسپاسم؟ و هر کس که سپاس گزاری کند، به سود خود سپاس گزاری می کند و هر کس ناسپاسی ورزد، [زیانی به خدا نمی رساند]؛ زیرا پروردگارم بی نیاز و کریم است.
خرمشاهی: كسى كه از "علم كتاب" بهرهاى داشت گفت من پيش از آنكه چشمت را برهم زنى آن را به نزدت مىآورم [پذيرفت و آورد] و چون [سليمان] آن را در نزد خويش مستقر ديد، گفت اين از فضل پروردگار من است كه مىآزمايدم كه آيا شكر مىورزم يا كفران، و هر كس شكرورزد جز اين نيست كه به سود خويش شكرورزيده است و هر كس كفران كند، پروردگارم بىنياز و بخشنده است فولادوند: كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود گفت من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى آورم پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى كنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مى گزارد و هر كس ناسپاسى كند بى گمان پروردگارم بى نياز و كريم است قمشهای: آن کس که به علمی از کتاب الهی دانا بود (یعنی آصف بن برخیا یا خضر که دارای اسم اعظم و علم غیب بود) گفت که من پیش از آنکه چشم بر هم زنی تخت را بدین جا آرم (و همان دم حاضر نمود)، چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت: این توانایی از فضل خدای من است تا مرا بیازماید که (نعمتش را) شکر میگویم یا کفران میکنم، و هر که شکر کند شکر به نفع خویش کرده و هر که کفران کند همانا خدا (از شکر خلق) بینیاز و (بر کافر هم به لطف عمیم) کریم است. مکارم شیرازی: (اما) كسي كه دانشي از كتاب (آسماني) داشت گفت، من آنرا پيش از آنكه چشم بر هم زني نزد تو خواهم آورد! و هنگامي كه (سليمان) آنرا نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا ميآورم يا كفران ميكنم ؟ |
||