إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ
﴿۱۱﴾
انصاریان: مگر کسی که ستم کند [که او باید بترسد]؛ ولی زمانی که پس از بدی نیکی را [که ایمان و کار شایسته است] جایگزین آن نماید [از عذاب من در امان است و نباید بترسد]؛ زیرا من بسیار آمرزنده و مهربانم،
خرمشاهی: مگر كسى كه ستمى كرده باشد، سپس نيكوكارى را جانشين گناه كرده باشد، كه آنگاه من آمرزگار مهربانم فولادوند: ليكن كسى كه ستم كرده سپس بعد از بدى نيكى را جايگزين [آن] گردانيده [بداند] كه من آمرزنده مهربانم قمشهای: (ستمکاران عالم باید بترسند) مگر کسی که ستم و کار بد کند آنگاه به زودی (توبه کند و) نیکویی را جایگزین بدی کند (تا خدایش ببخشد) که همانا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. مکارم شیرازی: مگر کسي که ستم کند؛ سپس بدي را به نيکي تبديل نمايد، که (توبه او را مي پذيرم، و) من غفور و رحيمم!
وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ
﴿۱۲﴾
انصاریان: و دستت را در گریبانت کن تا بدون هیچ عیبی، سفید و درخشان بیرون آید، [با این دو معجزه که در ضمن] نه معجزه است به سوی فرعون و قومش [برو] که قطعاً آنان گروهی نافرمانند؛
خرمشاهی: و دستت را در گريبانت كن، تا سپيد و درخشان بدون هيچ بيمارى [پيسى] بيرون آيد [و با] معجزات نهگانه به سوى فرعون و قومش [برو] كه ايشان قومى نافرمانند فولادوند: و دستت را در گريبانت كن تا سپيد بى عيب بيرون آيد [اينها] از [جمله] نشانه هاى نه گانه اى است [كه بايد] به سوى فرعون و قومش [ببرى] زيرا كه آنان مردمى نافرمانند قمشهای: و دست در گریبان خود کن تا چون بیرون آید نه از مرض (برص، بلکه از نظر لطف خدا) سپید و روشن (چون ماه تابان) گردد، آن گاه با نه معجز الهی (یعنی عصا و ید بیضا و ملخ و قمّل و ضفدع و خون و شکافتن دریا و کوه و طوفان) به سوی فرعون و قومش که گروهی فاسق و نابکارند به رسالت روانه شو. مکارم شیرازی: و دستت را در گريبانت داخل کن؛ هنگامي که خارج مي شود، سفيد و درخشنده است بي آنکه عيبي در آن باشد؛ اين در زمره معجزات نُه گانه اي است که تو با آنها بسوي فرعون و قومش فرستاده مي شوي؛ آنان قومي فاسق و طغيانگرند!
فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ
﴿۱۳﴾
انصاریان: هنگامی که معجزات روشن ما به سویشان آمد، گفتند: این جادویی آشکار است.
خرمشاهی: و چون آيات ما روشنگرانه به سر وقت آنان آمد، گفتند اين جادويى آشكار است فولادوند: و هنگامى كه آيات روشنگر ما به سويشان آمد گفتند اين سحرى آشكار است قمشهای: اما چون آیات و معجزات ما به طور روشن به آنها ارائه شد گفتند که این سحر بودنش روشن و آشکار است. مکارم شیرازی: و هنگامي که آيات روشني بخش ما به سراغ آنها آمد گفتند: اين سِحري است آشکار!
وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ
﴿۱۴﴾
انصاریان: و آنها را در حالی که باطنشان به الهی بودن آن معجزات یقین داشت، ستمکارانه وبرتری جویانه انکار کردند. پس با تأمل بنگر که سرانجام مفسدان چگونه بود؟!
خرمشاهی: و آنها را از در ستم و سركشى انكار كردند، و حال آنكه دلهايشان آنها را باور داشت، بنگر كه سرانجام اهل فساد چگونه بود فولادوند: و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند پس ببين فرجام فسادگران چگونه بود قمشهای: و با آنکه پیش نفس خود به یقین دانستند که آنها معجزه خداست باز از کبر و نخوت و ستمگری انکار آن کردند، پس بنگر تا عاقبت آن مردم فاسد به کجا انجامید (و چگونه هلاک شدند). مکارم شیرازی: و آن را از روي ظلم و سرکشي انکار کردند، در حالي که در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود!
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ
﴿۱۵﴾
انصاریان: و یقیناً ما به داود و سلیمان، دانش [ویژه] دادیم، و آن دو گفتند: همه ستایش ها ویژه خداست، همان که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری عطا کرده است،
خرمشاهی: و به راستى به داوود و سليمان دانشى بخشيديم و هر دو گفتند سپاس خداوند را كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى داد فولادوند: و به راستى به داوود و سليمان دانشى عطا كرديم و آن دو گفتند ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان باايمانش برترى داده است قمشهای: و همانا ما به داود و سلیمان مقام دانشی بزرگ عطا کردیم و گفتند: ستایش و سپاس خدای را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش فضیلت و برتری عطا فرمود. مکارم شیرازی: و ما به داوود و سليمان، دانشي عظيم داديم؛ و آنان گفتند: ستايش از آنِ خداوندي است که ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيد.
وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ
﴿۱۶﴾
انصاریان: و سلیمان وارث داود شد و گفت: ای مردم! [معرفت و آگاهی به] زبان و منطق پرندگان را به ما آموخته اند، و از هر چیزی [که به پیامبران و پادشاهان داده اند] به ما عطا کرده اند، یقیناً این امتیاز و برتری آشکاری است.
خرمشاهی: و سليمان از داوود ميراث برد و گفت اى مردم به ما [فهم] زبان مرغان آموخته شده است، و بسى چيزها به ما بخشيده شده است، اين بخششى آشكار است فولادوند: و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته ايم و از هر چيزى به ما داده شده است راستى كه اين همان امتياز آشكار است قمشهای: و سلیمان وارث (ملک) داود شد (و مقام سلطنت و خلافت یافت) و گفت: ای مردم، ما را زبان مرغان آموختند و از هرگونه نعمت عطا کردند، این همان فضل و بخشش آشکار است. مکارم شیرازی: و سليمان وارث داوود شد، و گفت: اي مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده، و از هر چيز به ما عطا گرديده؛ اين فضيلت آشکاري است.
وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ
﴿۱۷﴾
انصاریان: و برای سلیمان، سپاهیانش از پریان و آدمیان و پرندگان گردآوری شدند، [و آنان را از حرکت باز می داشتند] تا گروه های دیگر به آنان ملحق شوند؛
خرمشاهی: و سپاهيان سليمان از جن و انس و مرغان به نزد او گرد آمدند، آنگاه به همديگر پيوستند فولادوند: و براى سليمان سپاهيانش از جن و انس و پرندگان جمعآورى شدند و [براى رژه] دسته دسته گرديدند قمشهای: و سپاهیان سلیمان از گروه جن و انس و مرغان (هر سپاهی تحت فرمان رئیس خود) در رکابش گرد آورده شدند. مکارم شیرازی: لشكريان سليمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند آنقدر زياد بودند كه بايد توقف كنند تا به هم ملحق شوند.
حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
﴿۱۸﴾
انصاریان: [پس حرکت کردند] تا به وادی مورچگان درآمدند. مورچه ای گفت: ای مورچگان! به خانه هایتان درآیید تا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال نکنند.
خرمشاهی: تا آنجا كه به وادى موران رسيدند، مورى [به زبان حال] گفت اى موران به درون خانههايتان برويد كه سليمان و سپاهيانش شما را ناآگاهانه درهم نكوبند فولادوند: تا آنگاه كه به وادى مورچگان رسيدند مورچه اى [به زبان خويش] گفت اى مورچگان به خانه هايتان داخل شويد مبادا سليمان و سپاهيانش نديده و ندانسته شما را پايمال كنند قمشهای: تا چون به وادی مورچگان رسید موری (یعنی پیشوای موران) گفت: ای موران، همه به خانههای خود اندر روید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند. مکارم شیرازی: تا به سرزمين مورچگان رسيدند، مورچه اي گفت: اي مورچگان! به لانه هاي خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند در حالي كه نميفهمند!
فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ
﴿۱۹﴾
انصاریان: پس سلیمان از گفته اش با تبسم، حالت خنده به خود گرفت، و [به سبب نعمت فهم گفتار حیوانات] گفت: پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم عطا کرده ای به جای آورم، و اینکه کار شایسته ای که آن را بپسندی انجام دهم، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایسته ات درآور.
خرمشاهی: [سليمان] از سخن او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا به من الهام كن [و توفيق ده] كه بر نعمتت كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتى سپاسگزارم و كارى نيك كنم كه آن را بپسندى، و مرا به رحمتت در زمره بندگان شايستهات درآور فولادوند: [سليمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس بگزارم و به كار شايسته اى كه آن را مى پسندى بپردازم و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته ات داخل كن قمشهای: سلیمان از گفتار مور بخندید و گفت: پروردگارا، مرا توفیق شکر نعمت خود که به من و پدر و مادر من عطا فرمودی عنایت فرما و مرا به عمل صالح خالصی که تو بپسندی موفق بدار و مرا به لطف و رحمت خود در صف بندگان خاص شایستهات داخل گردان. مکارم شیرازی: (سليمان) از سخن او تبسمي كرد و خنديد و گفت: پروردگارا! شكر نعمتهائي را كه بر من و پدر و مادرم ارزاني داشته اي به من الهام فرما و توفيق مرحمت كن تا عمل صالحي كه موجب رضاي تو گردد انجام دهم و مرا در زمره بندگان صالحت داخل نما.
وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ
﴿۲۰﴾
انصاریان: و [سلیمان] جویای پرندگان شد [و هدهد را در میان پرندگان بارگاهش نیافت] پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمی بینم [آیا هست و او را نمی بینم] یا از غایبان است؟
خرمشاهی: و سپس از [حال] مرغان بازجست و گفت مرا چه مىشود كه هدهد را نمىبينم، يا شايد از غائبان است؟ فولادوند: و جوياى [حال] پرندگان شد و گفت مرا چه شده است كه هدهد را نمى بينم يا شايد از غايبان است قمشهای: و سلیمان (از میان سپاه خود) جویای حال مرغان شد (هدهد را در مجمع مرغان نیافت، به رئیس مرغان) گفت: هدهد کجا شد که به حضور نمیبینمش؟ بلکه (بیاجازه من) غیبت کرده است؟ مکارم شیرازی: (سليمان) در جستجوي پرنده (هدهد) برآمد و گفت چرا هدهد را نميبينم يا اينكه او از غايبان است. |
||