لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
﴿۲۵۶﴾
انصاریان: در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست [کسی حق ندارد کسی را از روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسی باید آزادانه با به کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد]. مسلماً راه هدایت از گمراهی [به وسیله قرآن، پیامبر و امامان معصوم] روشن و آشکار شده است. پس هر که به طاغوت [که شیطان، بت و هر طغیان گری است] کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بی تردید به محکم ترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست.
خرمشاهی: در كار دين اكراه روا نيست، چرا كه راه از بيراهه به روشنى آشكار شده است، پس هركس كه به طاغوت كفر ورزد، و به خداوند ايمان آورد، به راستى كه به دستاويز استوارى دست زده است كه گسستى ندارد و خداوند شنواى داناست فولادوند: در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به يقين به دستاويزى استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست قمشهای: کار دین به اجبار نیست، تحقیقا راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردیده، پس هر که از راه کفر و سرکشی دیو رهزن برگردد و به راه ایمان به خدا گراید بیگمان به رشته محکم و استواری چنگ زده که هرگز نخواهد گسست، و خداوند (به هر چه خلق گویند و کنند) شنوا و داناست. مکارم شیرازی: در قبول دين، اكراهي نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافي، روشن شده است. بنابراين، كسي كه به طاغوت (بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمي چنگ زده است، كه گسستن براي آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست.
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
﴿۲۵۷﴾
انصاریان: خدا سرپرست و یار کسانی است که ایمان آورده اند؛ آنان را از تاریکی ها [ی جهل، شرک، فسق وفجور] به سوی نورِ [ایمان، اخلاق حسنه و تقوا] بیرون می برد. و کسانی که کافر شدند، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوی تاریکی ها بیرون می برند؛ آنان اهل آتش اند و قطعاً در آنجا جاودانه اند.
خرمشاهی: خداوند سرور مؤمنان است و آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مىبرد، و كافران سرورشان طاغوت است كه ايشان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مىبرد، اينان دوزخىاند و در آن جاودانه مىمانند فولادوند: خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده اند آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مى برد و[لى] كسانى كه كفر ورزيده اند سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مى برند آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند قمشهای: خدا یار اهل ایمان است که آنان را از تاریکیهای جهل بیرون آرد و به عالم نور برد، و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان شیاطین و دیوهایند که آنها را از عالم نور به تاریکیهای گمراهی در افکنند، این گروه اهل دوزخند و در آن همیشه خواهند بود. مکارم شیرازی: خداوند، ولي و سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند، آنها را از ظلمتها، به سوي نور بيرون ميبرد. (اما) كساني كه كافر شدند، اولياي آنها طاغوتها هستند، كه آنها را از نور، به سوي ظلمتها بيرون ميبرند، آنها اهل آتش اند و هميشه در آن خواهند ماند.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
﴿۲۵۸﴾
انصاریان: آیا [با دیده عبرت] ننگریستی به کسی که چون خدا او را پادشاهی داده بود [از روی کبر و غرور] با ابراهیم درباره پروردگارش به مجادله و ستیز و گفتگوی بی منطق پرداخت؟! هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارم کسی است که زنده می کند و می میراند [او] گفت: من هم زنده می کنم و می میرانم. [و برای مشتبه کردن کار بر مردم، دستور داد دو زندانی محکوم را حاضر کردند، یکی را آزاد و دیگری را کشت.] ابراهیم [برای بستن راه مغالطه و تزویر به روی دشمن] گفت: مسلماً خدا خورشید را از مشرق بیرون می آورد، تو آن را از مغرب برآور! پس آنکه کافر شده بود، متحیر و مبهوت شد. و خدا گروه ستم گر را [به خاطر تجاوز، ستم، پافشاری بر عناد و لجاجشان] هدایت نمی کند.
خرمشاهی: آيا [داستان] كسى را كه از [سرمستى] آنكه خداوند به او ملك و مكنت بخشيده بود، با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه مىكرد ندانستهاى؟ چون ابراهيم گفت پروردگار من كسى است كه زندگى مىبخشد و مىميراند، او [نمرود] گفت من [نيز] زندگى مىبخشم و مىميرانم، ابراهيم گفت خداوند خورشيد را از مشرق برمىآورد، تو از مغربش برآور آن كفر پيشه سرگشته [و خاموش] ماند، و خداوند مردم ستمكار را هدايت نمىكند فولادوند: آيا از (حال) آن كس كه چون خدا به او پادشاهى داده بود (و بدان مى نازيد، و) در باره پروردگار خود با ابراهيم محاجّه (مى)كرد، خبر نيافتى؟ آنكاه كه ابراهيم گفت: (پروردگار من همان كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند.) گفت: (من (هم) زنده مى كنم و (هم) مى ميرانم.) ابراهيم گفت: (خدا(ى من) خورشيد را از خاور برمى آورد، تو آن را از باختر برآور.) پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمى كند. قمشهای: آیا ندیدی که پادشاه زمان ابراهیم (علیه السّلام) به دلیل حکومتی که خدا به او داده بود درباره (یکتایی) خدا با ابراهیم به جدل برخاست؟ چون ابراهیم گفت: خدای من آن است که زنده گرداند و بمیراند، او گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرانم. ابراهیم گفت که خداوند خورشید را از طرف مشرق برآورد، تو اگر توانی از مغرب بیرون آر؛ آن نادان کافر در جواب عاجز ماند؛ و خدا راهنمای ستمکاران نخواهد بود. مکارم شیرازی: آيا نديدي (و آگاهي نداري از) كسي (نمرود) كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد؟ زيرا خداوند به او حكومت داده بود، (و بر اثر كمي ظرفيت، از باده غرور سرمست شده بود،) هنگامي كه ابراهيم گفت: «خداي من آن كسي است كه زنده ميكند و ميميراند». او گفت: «من نيز زنده ميكنم و ميميرانم!» (و براي اثبات اين كار و مشتبه ساختن بر مردم دستور داد دو زنداني را حاضر كردند، فرمان آزادي يكي و قتل ديگري را داد) ابراهيم گفت: «خداوند، خورشيد را از افق مشرق ميآورد، (اگر راست ميگويي كه حاكم بر جهان هستي تويي،) خورشيد را از مغرب بياور!» (در اينجا) آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدايت نميكند.
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
﴿۲۵۹﴾
انصاریان: یا چون آن کسی که به دهکده ای گذر کرد، در حالی که دیوارهای آن بر روی سقف هایش فرو ریخته بود [و اجساد ساکنانش پوسیده و متلاشی به نظر می آمد] گفت: خدا چگونه اینان را پس از مرگشان زنده می کند؟ پس خدا او را صد سال میراند، سپس وی را برانگیخت، به او فرمود: چه مقدار [در این منطقه] درنگ کرده ای؟ گفت: یک روز یا بخشی از یک روز درنگ کرده ام. [خدا] فرمود: بلکه صد سال درنگ کرده ای! به خوراکی و نوشیدنی خود بنگر که [پس از گذشت صد سال و رفت و آمد فصول چهارگانه] تغییری نکرده، و به دراز گوش خود نظر کن [که جسمش متلاشی شده، ما تو را زنده کردیم تا به پاسخ پرسشت برسی و به واقع شدن این حقیقت مطمئن شوی]، و تا تو را نشانه ای [از قدرت و ربوبیّت خود] برای مردم [در مورد زنده شدن مردگان] قرار دهیم، اکنون به استخوان ها [یِ دراز گوشت] بنگر که چگونه آنها را برمی داریم و به هم پیوند می دهیم، سپس بر آنها گوشت می پوشانیم. چون [کیفیتِ زنده شدنِ مردگان] بر او روشن شد، گفت: اکنون می دانم که یقیناً خدا بر هر کاری تواناست.
خرمشاهی: يا [داستان] كسى را كه بر شهرى گذشت كه سقفها و ديوارهايش فرو ريخته بود، [در دل] گفت چگونه خداوند [اهل] اين [شهر] را پس از مرگشان زنده مىكند؟ آنگاه خداوند او را [به مدت] صد سال ميراند، سپس زنده كرد، [و به او] گفت چه مدت [در اين حال] ماندهاى؟ گفت يك روز يا بخشى از يك روز [در اين حال] ماندهام فرمود چنين نيست، صد سال [در چنين حالى] ماندهاى، به خوردنى و نوشيدنىات بنگر كه با گذشت زمان ديگرگون نشده است، و به درازگوشت بنگر، و [بدينسان] تو را مايه عبرت مردم خواهيم ساخت، و به استخوانها بنگر كه چگونه فراهمشان مىنهيم، سپس بر آنها [پرده] گوشت مىپوشانيم، و هنگامى كه [حقيقت امر] بر او آشكار شد، گفت مىدانم كه خداوند بر هر كارى تواناست فولادوند: يا چون آن كس كه به شهرى كه بامهايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد؛ (و با خود مى)گفت: (چگونه خداوند، (اهل) اين (ويرانكده) را پس از مرگشان زنده مى كند؟). پس خداوند، او را (به مدت) صد سال ميراند. آنگاه او را برانگيخت، (و به او) گفت: (چقدر درنگ كردى؟) گفت: (يك روز يا پاره اى از روز را درنگ كردم.) گفت: ((نه) بلكه صد سال درنگ كردى، به خوراك و نوشيدنى خود بنگر (كه طعم و رنگ آن) تغيير نكرده است، و به درازگوش خود نگاه كن (كه چگونه متلاشى شده است. اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخ گوييم) و هم تو را (در مورد معاد) نشانه اى براى مردم قرار دهيم. و به (اين) استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مى دهيم؛ سپس گوشت بر آن مى پوشانيم.) پس هنگامى كه (چگونگى زنده ساختن مرده) براى او آشكار شد، گفت: ((اكنون) مى دانم كه خداوند بر هر چيزى تواناست.) قمشهای: یا به مانند آن کس (عزیر) که به دهکدهای گذر کرد که خراب و ویران شده بود، گفت: (به حیرتم که) خدا چگونه باز این مردگان را زنده خواهد کرد! پس خداوند او را صد سال میراند سپس زنده کرد و برانگیخت و بدو فرمود که چند مدّت درنگ نمودی؟ جواب داد: یک روز یا پارهای از یک روز درنگ نمودم، خداوند فرمود (نه چنین است) بلکه صد سال است که به خواب مرگ افتادهای، نظر در طعام و شراب خود بنما که هنوز تغییر ننموده، و الاغ خود را بنگر (که اکنون زندهاش کنیم تا احوال بر تو معلوم شود) و تا تو را حجت و نشانهای برای خلق قرار دهیم (که امر بعثت را انکار نکنند) و بنگر در استخوانهای آن که چگونه درهمش پیوسته و گوشت بر آن پوشانیم. چون این کار بر او روشن گردید، گفت: به یقین میدانم که خدا بر هر چیز قادر است. مکارم شیرازی: يا همانند كسي كه از كنار يك آبادي (ويران شده) عبور كرد، در حالي كه ديوارهاي آن، به روي سقفها فرو ريخته بود، (و اجساد و استخوانهاي اهل آن، در هر سو پراكنده بود، او با خود) گفت: «چگونه خدا اينها را پس از مرگ، زنده ميكند؟!» (در اين هنگام،) خدا او را يكصد سال ميراند، سپس زنده كرد، و به او گفت: «چه قدر درنگ كردي ؟» گفت: «يك روز، يا بخشي از يك روز». فرمود: «نه، بلكه يكصد سال درنگ كردي! نگاه كن به غذا و نوشيدني خود (كه همراه داشتي، با گذشت سالها) هيچگونه تغيير نيافته است! (خدايي كه يك چنين مواد فاسد شدني را در طول اين مدت، حفظ كرده، بر همه چيز قادر است!) ولي به الاغ خود نگاه كن (كه چگونه از هم متلاشي شده! اين زنده شدن تو پس از مرگ، هم براي اطمينان خاطر توست، و هم) براي اينكه تو را نشانهاي براي مردم (در مورد معاد) قرار دهيم. (اكنون) به استخوانها (ي مركب سواري خود) نگاه كن كه چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند ميدهيم، و گوشت بر آن ميپوشانيم!» هنگامي كه (اين حقايق) بر او آشكار شد، گفت: «مي دانم خدا بر هر كاري توانا است».
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
﴿۲۶۰﴾
انصاریان: و [یاد کنید] هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده که مردگان را چگونه زنده می کنی؟ [خدا] فرمود: آیا [به قدرتم نسبت به زنده کردن مردگان] ایمان نیاورده ای؟! گفت: چرا، ولی [مشاهده این حقیقت را خواستم] تا قلبم آرامش یابد. [خدا] فرمود: پس چهار پرنده بگیر و آنها را [برای دقت در آفرینش هر یک] به خود نزدیک کن، و [بعد از کشتن، ریز ریز کردن و مخلوط کردنشان به هم] بر هر کوهی [در این منطقه] بخشی از آنها را قرار ده، سپس آنها را بخوان که شتابان به سویت می آیند؛ و بدان که یقیناً خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
خرمشاهی: و آنگاه كه ابراهيم گفت پروردگارا به من بنماى كه چگونه مردگان را زنده مىكنى، فرمود مگر ايمان ندارى؟ گفت چرا، ولى براى آنكه دلم آرام گيرد، فرمود چهار پرنده بگير [و بكش] و پاره پاره كن [و همه را در هم بياميز]، سپس بر سر هر كوهى پارهاى از آنها را بگذار، آنگاه آنان را [به خود] بخوان [خواهى ديد] كه شتابان به سوى تو مىآيند و بدان كه خداوند پيروزمند فرزانه است فولادوند: و (ياد كن) آنگاه كه ابراهيم گفت: (پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مى كنى؟) فرمود: (مگر ايمان نياورده اى؟) گفت: (چرا، ولى تا دلم آرامش يابد.) فرمود: (پس، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پاره اى از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مى آيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.) قمشهای: و چون ابراهیم گفت: بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خدا فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم، لیکن خواهم (به مشاهده آن) دلم آرام گیرد. خدا فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را به هم درآمیز نزد خود، آن گاه هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار، سپس آن مرغان را بخوان، که به سوی تو شتابان پرواز کنند؛ و بدان که خدا (بر همه چیز) توانا و داناست. مکارم شیرازی: و (به خاطر بياور) هنگامي را كه ابراهيم گفت: «خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده ميكني ؟» فرمود: «مگر ايمان نياوردهاي؟!» عرض كرد: «آري، ولي ميخواهم قلبم آرامش يابد». فرمود: «در اين صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب كن! و آنها را (پس از ذبح كردن،) قطعه قطعه كن (و در هم بياميز)! سپس بر هر كوهي، قسمتي از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوي تو ميآيند! و بدان خداوند قادر و حكيم است، (هم از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانايي بر جمع آنها دارد»).
مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ
﴿۲۶۱﴾
انصاریان: مَثَل آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند، مانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند، در هر خوشه صد دانه باشد؛ و خدا برای هر که بخواهد چند برابر می کند و خدا بسیار عطا کننده و داناست.
خرمشاهی: داستان كسانى كه اموالشان را در راه خدا مىبخشند همچون دانهاى است كه هفت خوشه مىروياند و در هر خوشهاى يكصد دانه، و خداوند براى هركس كه بخواهد [پاداش را] چند برابر مىكند و خداوند گشايشگر داناست فولادوند: مَثَل (صدقات) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند همانند دانه اى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه اى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر كس كه بخواهد (آن را) چند برابر مى كند، و خداوند گشايشگر داناست. قمشهای: مثل آنان که مالشان را در راه خدا انفاق میکنند به مانند دانهای است که از آن هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند از این مقدار نیز برای هر که خواهد بیفزاید، و خدا را رحمت بیمنتهاست و (به همه چیز) داناست. مکارم شیرازی: كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق ميكنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند، كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد، و خداوند آن را براي هر كس بخواهد (و شايستگي داشته باشد)، دو يا چند برابر ميكند، و خدا (از نظر قدرت و رحمت،) وسيع، و (به همه چيز) داناست.
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
﴿۲۶۲﴾
انصاریان: کسانی که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند، سپس منت و آزاری به دنبال انفاقشان نمی آورند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته و مناسب است، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.
خرمشاهی: كسانى كه اموالشان را در راه خدا مىبخشند و به دنبال بخشش خود منت و آزارى در ميان نمىآورند، پاداششان نزد پروردگارشان [محفوظ] است، نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مىشوند فولادوند: كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، سپس در پى آنچه انفاق كرده اند، منّت و آزارى روا نمى دارند، پاداش آنان برايشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است، و بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نمى شوند. قمشهای: آنان که مالشان را در راه خدا انفاق کنند و در پی انفاق منّتی نگذارده و آزاری نکنند، آنها را پاداش نیکو نزد خدا خواهد بود و از هیچ پیشامدی بیمناک نباشند و هرگز اندوهناک نخواهند بود. مکارم شیرازی: كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق ميكنند، سپس به دنبال انفاقي كه كرده اند، منت نميگذارند و آزاري نميرسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است، و نه ترسي دارند، و نه غمگين ميشوند.
قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ
﴿۲۶۳﴾
انصاریان: گفتاری پسندیده [در برابر تهیدستان] و عفو [ی کریمانه نسبت به خشم و بد زبانی مستمندان] بهتر از بخششی است که دنبالش آزاری باشد، و خدا بی نیاز و بردبار است.
خرمشاهی: زبان خوش و پردهپوشى بهتر است از صدقهاى كه آزارى در پى داشته باشد، و خداوند بىنياز بردبار است فولادوند: گفتارى پسنديده (در برابر نيازمندان) و گذشت (از اصرار و تندىِ آنان) بهتر از صدقه اى است كه آزارى به دنبال آن باشد، و خداوند بى نياز بردبار است. قمشهای: (فقیر سائل را به) زبان خوش و طلب آمرزش (رد کردن) بهتر است از صدقهای که پی آن آزار کنند، و خداوند بینیاز و بردبار است. مکارم شیرازی: گفتار پسنديده (در برابر نيازمندان)، و عفو (و گذشت از خشونتهاي آنها)، از بخششي كه آزاري به دنبال آن باشد، بهتر است، و خداوند، بينياز و بردبار است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ
﴿۲۶۴﴾
انصاریان: ای اهل ایمان! صدقه هایتان را با منت و آزار باطل نکنید، مانند کسی که مالش را به ریا به مردم انفاق می کند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد، که وصفش مانند سنگ سخت و خارایی است که بر آن [پوششی نازک از] خاک قرار دارد و رگباری تند و درشت به آن برسد و آن سنگ را صاف [و بدون خاک] واگذارد [صدقه ریایی مانند آن خاک است و این ریاکاران] به چیزی از آنچه کسب کرده اند، دست نمی یابند و خدا مردم کافر را هدایت نمی کند.
خرمشاهی: اى مؤمنان صدقات خود را با منت نهادن و آزار باطل نكنيد، همانند كسى كه مالش را براى نمايش دادن به مردم، انفاق مىكند، و به خداوند و روز بازپسين ايمان ندارد، آرى داستان او همچون تختهسنگى است كه بر آن خاكى باشد و باران سنگينى بر آن ببارد و آن را [همچنان] سترون واگذارد، آنان از كار و كردار خويش حاصلى نبرند، و خداوند خدانشناسان را هدايت نمىكند فولادوند: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صدقه هاى خود را با منّت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم، انفاق مى كند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ خارايى است كه بر روى آن، خاكى (نشسته) است، و رگبارى به آن رسيده و آن (سنگ) را سخت و صاف بر جاى نهاده است. آنان (=رياكاران) نيز از آنچه به دست آورده اند، بهره اى نمى برند؛ و خداوند، گروه كافران را هدايت نمى كند. قمشهای: ای اهل ایمان، صدقات خود را به سبب منّت و آزار تباه نسازید مانند آن که مال خود را از روی ریا (برای جلب توجه دیگران) انفاق کند و ایمان به خدا و روز قیامت ندارد؛ مثل این ریاکاران بدان ماند که دانه را (به جای آنکه در زمین قابلی افشانند) بر روی سنگ صاف غبار گرفتهای ریزند و تند بارانی غبار آن بشوید و آن سنگ را همان طور صاف و بیگیاه به جای گذارد، که نتوانند هیچ حاصلی از آن به دست آورند. و خداوند گروه کافران را راه (سعادت) ننماید. مکارم شیرازی: اي كساني كه ايمان آوردهايد! بخششهاي خود را با منت و آزار، باطل نسازيد! همانند كسي كه مال خود را براي نشان دادن به مردم، انفاق ميكند، و به خدا و روز رستاخيز، ايمان نميآورد، (كار او) همچون قطعه سنگي است كه بر آن، (قشر نازكي از) خاك باشد، (و بذرهايي در آن افشانده شود،) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاكها و بذرها را بشويد،) و آن را صاف (و خالي از خاك و بذر) رها كند. آنها از كاري كه انجام داده اند، چيزي به دست نميآورند، و خداوند، جمعيت كافران را هدايت نميكند.
وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
﴿۲۶۵﴾
انصاریان: ومثل کسانی که اموالشان را برای طلب خشنودی خدا و استوار کردن نفوسشان [بر حقایق ایمانی و فضایل اخلاقی] انفاق می کنند، مانند بوستانی است در جایی بلند که بارانی تند به آن برسد، در نتیجه میوه اش را دو چندان بدهد، و اگر باران تندی به آن نرسد باران ملایمی می رسد [و آن برای شادابی و محصول دادنش کافی است] و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست.
خرمشاهی: و داستان كسانى كه اموالشان را در طلب خشنودى خداوند و براى تحكيم اعتقاد خويش مىبخشند، همچون بوستانى است بر پشتهاى كه باران سنگينى بر آن ببارد و ميوههايش را دوچندان به بار آورد، و اگر باران سنگين بر آن نبارد [دست كم] باران سبك [بر آن ببارد] و خداوند از آنچه مىكنيد آگاه است فولادوند: و مَثَل (صدقات) كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى كنند، همچون مَثَل باغى است كه بر فراز پشته اى قرار دارد (كه اگر) رگبارى بر آن برسد، دو چندان محصول برآورد، و اگر رگبارى هم بر آن نرسد، بارانِ ريزى (براى آن بس است)، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. قمشهای: و مثل آنان که مالشان را در راه خشنودی خدا انفاق کنند و با کمال اطمینان خاطر، دل به لطف خدا شاد دارند مثل بوستانی است که در زمین بلندی باشد و بر آن باران زیادی به موقع ببارد و حاصلی دو چندان (که منتظرند) دهد، و اگر باران زیاد نیاید، اندک بارد (تا باز به ثمر رسد)، و خدا (به کار شما) بیناست. مکارم شیرازی: و (كار) كساني كه اموال خود را براي خشنودي خدا، و تثبيت (ملكات انساني در) روح خود، انفاق ميكنند، همچون باغي است كه در نقطه بلندي باشد، و بارانهاي درشت به آن برسد، (و از هواي آزاد و نور آفتاب، به حد كافي بهره گيرد،) و ميوه خود را دو چندان دهد (كه هميشه شاداب و با طراوت است). و خداوند به آنچه انجام ميدهيد |
||