قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ
﴿۷۲﴾
انصاریان: گفتند: آبخوری شاه را گم کرده ایم و هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر مژدگانی اوست و من ضامن آن هستم.
خرمشاهی: گفتند جام پادشاه را گم كردهايم، و هركس آن را بياورد، بار شترى [آذوقه جايزه] دارد و من اين [وعده] را ضامنم فولادوند: گفتند جام شاه را گم كرده ايم و براى هر كس كه آن را بياورد يك بار شتر خواهد بود و [متصدى گفت] من ضامن آنم قمشهای: غلامان گفتند: جام شاه ناپیداست و من (که رئیس انبارم) یک بار شتر طعام ضمانت کنم بر آن کس که جام را پیدا کرده بیاورد. مکارم شیرازی: گفتند پيمانه ملك را، و هر كس آنرا بياورد يك بار شتر (غله) به او داده ميشود و من ضامن (اين پاداش هستم).
قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ
﴿۷۳﴾
انصاریان: گفتند: به خدا سوگند شما به خوبی دانستید که ما نیامده ایم در این سرزمین فساد کنیم، و هیچ گاه دزد نبوده ایم.
خرمشاهی: گفتند به خدا خودتان مىدانيد كه ما نيامدهايم كه در اين سرزمين فتنه و فساد كنيم و ما دزد نيستيم فولادوند: گفتند به خدا سوگند شما خوب میدانید كه ما نيامده ايم در اين سرزمين فساد كنيم و ما دزد نبوده ايم قمشهای: برادران گفتند: به خدا سوگند که شما به خوبی حال ما را دانسته و شناختهاید که برای فساد در این سرزمین نیامده و دزد نبودهایم. مکارم شیرازی: گفتند به خدا سوگند شما ميدانيد ما نيامده ايم كه در اين سرزمين فساد كنيم و ما (هرگز) دزد نبوده ايم.
قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كَاذِبِينَ
﴿۷۴﴾
انصاریان: گماشتگان گفتند: اگر شما دروغگو باشید [و سارق در میان شما یافت شود] کیفرش چیست؟
خرمشاهی: گفتند جزاى آن [سرقت] اگر شما دروغگو باشيد، چه باشد؟ فولادوند: گفتند پس اگر دروغ بگوييد كيفرش چيست قمشهای: غلامان گفتند: اگر کشف شد که دروغ میگویید کیفر آن چیست؟ مکارم شیرازی: آنها گفتند اگر دروغگو باشيد كيفر شما چيست ؟
قَالُوا جَزَاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ
﴿۷۵﴾
انصاریان: گفتند: کسی که آبخوری در بار و بنه اش پیدا شود، کیفرش خود اوست [که به غلامی گرفته شود]. ما ستمکاران را [در کنعان] به همین صورت کیفر می دهیم.
خرمشاهی: [اينان در پاسخ] گفتند هركس كه [جام] در خرجين او پيدا شود، خودش [برده شود و اسارتش] جزاى آن باشد، كه ما به اين شيوه ستمكاران [سارق] را كيفر مىدهيم فولادوند: گفتندكيفرش [همان] كسى است كه [جام] در بار او پيدا شود پس كيفرش خود اوست ما ستمكاران را اين گونه كيفر مى دهيم قمشهای: گفتند: جزاء آن کس که این جام در رحل او یافت شود آن است که هم او را به بندگی برگیرند، که ما (دزدان و) ستمکاران را چنین به کیفر میرسانیم. مکارم شیرازی: گفتند هر كس (آن پيمانه) در بار او پيدا شود خودش كيفر آن خواهد بود (و بخاطر اين كار برده خواهد شد) ما اينگونه ستمگران را كيفر ميدهيم.
فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ
﴿۷۶﴾
انصاریان: پس [یوسف] پیش از [بررسی] بارِ برادرش، شروع به [بررسی] بارهای [دیگر] برادران کرد، آن گاه آبخوری پادشاه را از بار برادرش بیرون آورد. ما این گونه برای یوسف چاره اندیشی نمودیم؛ زیرا او نمی توانست بر پایه قوانین پادشاه [مصر] برادرش را بازداشت کند مگر اینکه خدا بخواهد [بازداشت برادرش از راهی دیگر عملی شود]. هر که را بخواهیم [به] درجاتی بالا می بریم و برتر از هر صاحب دانشی، دانشمندی است.
خرمشاهی: [پذيرفتند] و آغاز به جستجوى باردانهاى ايشان پيش از باردان برادر [ابوينى]اش كرد، [سرانجام] آن را از باردان برادرش بيرون آورد، بدينسان به يوسف تدبير و ترفند آموختيم [زيرا] نمىتوانست برادرش را طبق رسم و آيين پادشاه، بازداشت كند، مگر آنكه خداوند بخواهد، كه درجات هر كس را كه بخواهيم بلند مىگردانيم و برتر از هر دانندهاى داناترى هست فولادوند: پس [يوسف] به [بازرسى] بارهاى آنان پيش از بار برادرش پرداخت آنگاه آن را از بار برادرش [بنيامين] در آورد اين گونه به يوسف شيوه آموختيم [چرا كه] او در آيين پادشاه نمى توانست برادرش را بازداشت كند مگر اينكه خدا بخواهد [و چنين راهى بدو بنمايد] درجات كسانى را كه بخواهيم بالا مى بريم و فوق هر صاحب دانشى دانشورى است قمشهای: پس (یوسف یا مأمور او) شروع در تحقیق از بارهای ایشان پیش از بار برادر کرد، آخر آن مشربه را از بار برادر خود (بنیامین) بیرون آورد. این تدبیر را ما به یوسف آموختیم، که در آیین ملک این نبود که بتوان آن برادر را به گرو بگیرد، جز آنکه خدا بخواهد (و دستوری از طریق وحی به یوسف بیاموزد. و ما که خدای جهانیم) هر کس را بخواهیم به مراتب بلند میرسانیم و (تا مردم بدانند که) فوق هر دانشمندی دانشمندتری وجود دارد. مکارم شیرازی: در اين هنگام (يوسف) قبل از بار برادرش به كاوش بارهاي آنها پرداخت، و سپس آنرا از بار برادرش بيرون آورد، اينگونه راه چاره به يوسف ياد داديم او هرگز نميتوانست برادرش را مطابق آئين ملك (مصر) بگيرد مگر آنكه خدا بخواهد، درجات هر كس را بخواهيم بالا ميبريم و برتر از هر صاحب علمي، عالمي است.
قَالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ
﴿۷۷﴾
انصاریان: برادران گفتند: اگر این شخص دزدی می کند [خلاف انتظار نیست]؛ زیرا پیش تر برادر [ی داشت که] او هم دزدی کرد. یوسف [به مقتضای کرامت و جوانمردی] این تهمت را در دل خود پنهان داشت و نسبت به آن سخنی نگفت و این راز را فاش نساخت. در پاسخ آنان گفت: منزلت شما بدتر [و دامنتان آلوده تر از این] است [که ظاهرتان نشان می دهد] و خدا به آنچه بیان می کنید، داناتر است.
خرمشاهی: گفتند اگر [بنيامين] دزدى كرده است [عجب نيست، چرا كه] پيشترها برادر [ابوينى]اش هم دزدى كرده بود، اما يوسف اين [شماتت را فرو خورد و] در دل نگه داشت و به روى آنان نياورد، [اما در دل] گفت خودتان بدمنصبتريد، و خداوند به آنچه مىگوييد داناتر است فولادوند: گفتند اگر او دزدى كرده پيش از اين [نيز] برادرش دزدى كرده است يوسف اين [سخن] را در دل خود پنهان داشت و آن را برايشان آشكار نكرد [ولى] گفت موقعيت شما بدتر [از او]ست و خدا به آنچه وصف مى كنيد داناتر است قمشهای: برادران گفتند که اگر این دزدی کند (بعید نیست که) برادرش (یوسف) نیز از این پیش دزدی کرد. یوسف باز قضیه را در دل پنهان کرد و به آنها اظهار نکرد (و در دل) گفت: شما بسیار مردم بدتری هستید و خدا به حقیقت آنچه نسبت میدهید آگاهتر است. مکارم شیرازی: (برادران) گفتند اگر او (بنيامين) دزدي كرده (تعجب نيست) برادرش (يوسف) نيز قبل از او دزدي كرده، يوسف (سخت ناراحت شد و) اين (ناراحتي) را در درون خود پنهان داشت و براي آنها اظهار نداشت (همين اندازه) گفت شما بدتر هستيد و خدا از آنچه توصيف ميكنيد آگاه تر است.
قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ
﴿۷۸﴾
انصاریان: گفتند: ای عزیز! او را پدری سالخورده و بزرگوار است، پس یکی از ما را به جای او بازداشت کن، بی تردید ما تو را از نیکوکاران می بینیم.
خرمشاهی: گفتند اى عزيز او پدرى پير فرتوت دارد، يكى از ما را به جاى او نگهدار، كه ما تو را از نيكوكاران مىبينيم فولادوند: گفتند اى عزيز او پدرى پير سالخورده دارد بنابراين يكى از ما را به جاى او بگير كه ما تو را از نيكوكاران مى بينيم قمشهای: برادران گفتند: ای عزیز مصر، او را پدر پیری است (که به او علاقه شدیدی دارد، لطفی کن و) یکی از ما را به جای او نگاه دار، که تو به چشم دل ما از نیکان عالمی. مکارم شیرازی: گفتند اي عزيز او پدر پيري دارد (و سخت ناراحت ميشود) يكي از ما را به جاي او بگير، ما تو را از نيكوكاران ميبينيم.
قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِنْدَهُ إِنَّا إِذًا لَظَالِمُونَ
﴿۷۹﴾
انصاریان: گفت: پناه بر خدا از اینکه بازداشت کنیم مگر کسی را که متاع خود را نزد وی یافته ایم، که در این صورت ستمکار خواهیم بود.
خرمشاهی: [يوسف] گفت پناه بر خدا كه جز كسى را كه كالايمان [جام] را در نزد او يافتهايم، بازداشت كنيم، كه در اين صورت ستمكار خواهيم بود فولادوند: گفت پناه به خدا كه جز آن كس را كه كالاى خود را نزد وى يافته ايم بازداشت كنيم زيرا در آن صورت قطعا ستمكار خواهيم بود قمشهای: یوسف گفت: معاذ اللّه که ما جز آن که متاع خود را نزد او یافتهایم دیگری را بگیریم، که اگر چنین کنیم بسیار مردم ستمکاری هستیم. مکارم شیرازی: گفت پناه بر خدا كه ما غير از آن كس كه متاع خود را نزد او يافتهايم بگيريم كه در آن صورت از ظالمان خواهيم بود!
فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ وَمِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ
﴿۸۰﴾
انصاریان: پس هنگامی که از عزیز مأیوس شدند، در کناری [با یکدیگر] به گفتگوی پنهان پرداختند. بزرگشان گفت: آیا ندانستید که پدرتان از شما پیمان استوار خدایی گرفت و پیش تر هم درباره یوسف کوتاهی کردید، بنابراین من هرگز از این سرزمین بیرون نمی آیم تا پدرم به من اجازه دهد، یا خدا درباره من حکم کند؛ و او بهترین حکم کنندگان است.
خرمشاهی: آنگاه چون از او نوميد شدند، نجوا كنان بين خود خلوت [و مشورت] كردند، بزرگترشان گفت مگر نمىدانيد كه پدرتان از شما با نام خدا عهدى گرفته است، و پيشترها هم چه تقصيرها در حق يوسف كردهايد، من از اين سرزمين قدم بيرون نمىگذارم، مگر آنكه پدرم اجازه دهد، يا خداوند در حق من حكمى فرمايد و او بهترين داوران است فولادوند: پس چون از او نوميد شدند رازگويان كنار كشيدند بزرگشان گفت مگر نمیدانید كه پدرتان با نام خدا پيمانى استوار از شما گرفته است و قبلا [هم] در باره يوسف تقصير كرديد هرگز از اين سرزمين نمى روم تا پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حق من داورى كند و او بهترين داوران است قمشهای: چون برادران از او مأیوس شدند با خود خلوت کرده و در سخن، سرّ خود به میان آوردند، برادر بزرگ گفت: آیا نه این است که پدر از شما عهد و سوگند به نام خدا گرفته است و از این پیش هم درباره یوسف مقصر بودید؟ (ما دیگر با چه آبرو نزد پدر رویم؟) من که هرگز از این سرزمین برنخیزم تا پدرم اجازه دهد یا خدای عالم حکمی درباره من فرماید، که او بهترین حکمفرمایان است. مکارم شیرازی: هنگامي كه (برادران) از او مايوس شدند به كناري رفتند و با هم به نجوي پرداختند، بزرگترين آنها گفت آيا نميدانيد پدرتان از شما پيمان الهي گرفته و پيش از اين در باره يوسف كوتاهي كرديد لذا من از اين سرزمين حركت نميكنم تا پدرم بمن اجازه دهد يا خدا فرمانش را در باره من صادر كند كه او بهترين حكم كنندگان است.
ارْجِعُوا إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ
﴿۸۱﴾
انصاریان: شما به سوی پدرتان بازگردید، پس به او بگویید: ای پدر! بدون شک پسرت دزدی کرد، و ما جز به آنچه دانستیم گواهی ندادیم وحافظ ونگهبان نهان هم [که در آن چه اتفاقی افتاده] نبودیم.
خرمشاهی: به سوى پدرتان باز گرديد و بگوييد پدرجان، پسرت [بنيامين] دزدى كرد و ما جز به چيزى كه مىدانستيم شهادت نداديم، و ما در برابر [رويدادهاى] نهانى نگهبان نبوديم فولادوند: پيش پدرتان بازگرديد و بگوييد اى پدر پسرت دزدى كرده و ما جز آنچه مى دانيم گواهى نمى دهيم و ما نگهبان غيب نبوديم قمشهای: شما نزد پدر باز شوید و بگویید که فرزندت (بنیامین در مصر) سرقت کرد (و بدین جرم گرفتار شد) و ما جز بر آنچه دانستیم گواهی ندادیم و (لیکن حقیقت امر هر چه بود) ما حافظ اسرار غیب نبودیم. مکارم شیرازی: شما به سوي پدرتان باز گرديد و بگوئيد پدر (جان) پسرت دزدي كرد و ما جز به آنچه ميدانستيم گواهي نداديم و ما از غيب آگاه نبوديم! |
||