ParsQuran
سوره ۲۸: القصص - جزء ۲۰ - ترجمه فولادوند

قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ ﴿۲۶﴾
يكى از آن دو [دختر] گفت اى پدر او را استخدام كن چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى ‏كنى هم نيرومند [و هم] در خور اعتماد است (۲۶)
قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۲۷﴾
[شعيب] گفت من مى‏ خواهم يكى از اين دو دختر خود را [كه مشاهده مى ‏كنى] به نكاح تو در آورم به اين [شرط] كه هشت‏ سال براى من كار كنى و اگر ده سال را تمام گردانى اختيار با تو است و نمى‏ خواهم بر تو سخت گيرم و مرا ان شاء الله از درستكاران خواهى يافت (۲۷)
قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ ﴿۲۸﴾
[موسى] گفت اين [قرار داد] ميان من و تو باشد كه هر يك از دو مدت را به انجام رسانيدم بر من تعدى [روا] نباشد و خدا بر آنچه مى‏ گوييم وكيل است (۲۸)
فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ﴿۲۹﴾
و چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه] برد آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد به خانواده خود گفت [اينجا] بمانيد كه من آتشى از دور ديدم شايد خبرى از آن يا شعله‏ اى آتش برايتان بياورم باشد كه خود را گرم كنيد (۲۹)
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۳۰﴾
پس چون به آن [آتش] رسيد از جانب راست وادى در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد كه اى موسى منم من خداوند پروردگار جهانيان (۳۰)
وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ ﴿۳۱﴾
و [فرمود] عصاى خود را بيفكن پس چون ديد آن مثل مارى مى ‏جنبد پشت كرد و برنگشت اى موسى پيش آى و مترس كه تو در امانى (۳۱)
اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿۳۲﴾
دست ‏خود را به گريبانت ببر تا سپيد بى‏ گزند بيرون بيايد و [براى رهايى ] از اين هراس بازويت را به خويشتن بچسبان اين دو [نشانه] دو برهان از جانب پروردگار تو است [كه بايد] به سوى فرعون و سران [كشور] او [ببرى] زيرا آنان همواره قومى نافرمانند (۳۲)
قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ ﴿۳۳﴾
گفت پروردگارا من كسى از ايشان را كشته‏ ام مى‏ ترسم مرا بكشند (۳۳)
وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ ﴿۳۴﴾
و برادرم هارون از من زبان‏ آورتر است پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند زيرا مى‏ ترسم مرا تكذيب كنند (۳۴)
قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ ﴿۳۵﴾
فرمود به زودى بازويت را به [وسيله] برادرت نيرومند خواهيم كرد و براى شما هر دو تسلطى قرار خواهيم داد كه با [وجود] آيات ما به شما دست نخواهند يافت‏ شما و هر كه شما را پيروى كند چيره خواهيد بود (۳۵)