فَانْطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ
﴿۲۳﴾
سپس رهسپار شدند، در حالى كه آهسته با همديگر سخن مىگفتند (۲۳)
أَنْ لَا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ
﴿۲۴﴾
كه مبادا بىنوايى به آنجا بر شما وارد شود (۲۴)
وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ
﴿۲۵﴾
و بر منع و مضايقه توانا شدند (۲۵)
فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ
﴿۲۶﴾
و چون آن [باغ سياهسوخته] را ديدند [جا خوردند و] گفتند ما گم گشتهايم (۲۶)
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ
﴿۲۷﴾
نه، مثل اينكه، بىبهرهايم (۲۷)
قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ
﴿۲۸﴾
بهترينشان گفت مگر به شما نگفته بودم كه چرا تسبيح [و ان شاء الله] نمىگوييد؟ (۲۸)
قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ
﴿۲۹﴾
گفتند پاك است پروردگارمان، ما خود ستمكار بوديم (۲۹)
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ
﴿۳۰﴾
سپس به سرزنش به همديگر روى آوردند (۳۰)
قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ
﴿۳۱﴾
گفتند واى بر ما، ما سركش بودهايم (۳۱)
عَسَى رَبُّنَا أَنْ يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ
﴿۳۲﴾
چه بسا پروردگارمان بهتر از آن را برايمان جانشين گرداند، ما به سوى پروردگارمان مىگراييم (۳۲)
|
||