فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى
﴿۹﴾
تا [فاصله اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد (۹)
فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى
﴿۱۰﴾
آنگاه به بنده اش آنچه را بايد وحى كند وحى فرمود (۱۰)
مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى
﴿۱۱﴾
آنچه را دل ديد انكار[ش] نكرد (۱۱)
أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى
﴿۱۲﴾
آيا در آنچه ديده است با او جدال مى كنيد (۱۲)
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى
﴿۱۳﴾
و قطعا بار ديگرى هم او را ديده است (۱۳)
عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى
﴿۱۴﴾
نزديك سدرالمنتهى (۱۴)
عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى
﴿۱۵﴾
در همان جا كه جنةالماوى است (۱۵)
إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى
﴿۱۶﴾
آنگاه كه درخت سدر را آنچه پوشيده بود پوشيده بود (۱۶)
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى
﴿۱۷﴾
ديده [اش] منحرف نگشت و [از حد] در نگذشت (۱۷)
لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى
﴿۱۸﴾
به راستى كه [برخى] از آيات بزرگ پروردگار خود را بديد (۱۸)
|
||