ParsQuran
سوره ۲۸: القصص - جزء ۲۰ - ترجمه مکارم شیرازی

وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۱۱﴾
مادر به خواهر او گفت وضع حال او را پيگيري كن، او نيز از دور ماجرا را مشاهده كرد، در حالي كه آنها بيخبر بودند. (۱۱)
وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ﴿۱۲﴾
ما همه زنان شيرده را از قبل بر او تحريم كرديم (تا تنها به آغوش مادر برگردد) خواهرش (كه بيتابي ماموران را براي پيدا كردن دايه مشاهده كرد) گفت: آيا شما را به خانواده‏ اي راهنمائي كنم كه ميتوانند اين نوزاد را كفالت كنند و خيرخواه او هستند؟ (۱۲)
فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۱۳﴾
ما او را به مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود، و غمگين نباشد، و بداند وعده الهي حق است ولي اكثر آنها نميدانند. (۱۳)
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۴﴾
هنگامي كه نيرومند و كامل شد حكمت و دانش به او داديم، و اينگونه نيكوكاران را جزا مي‏دهيم. (۱۴)
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ ﴿۱۵﴾
او در موقعي كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد، ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند، يكي از پيروان او بود، و ديگري از دشمنانش، آن يك كه از پيروان او بود از وي در برابر دشمنش تقاضاي كمك كرد، موسي مشت محكمي بر سينه او زد و كار او را ساخت (و بر زمين افتاد و مرد!) موسي گفت: اين از عمل شيطان بود كه او دشمن و گمراه كننده آشكاري است. (۱۵)
قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۱۶﴾
عرض كرد پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم، مرا ببخش، خدا او را بخشيد كه او غفور و رحيم است. (۱۶)
قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِلْمُجْرِمِينَ ﴿۱۷﴾
عرض كرد پروردگارا! به شكرانه نعمتي كه به من دادي من هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود. (۱۷)
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ ﴿۱۸﴾
موسي در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏ اي (و در جستجوي اخبار) ناگهان ديد همان كسي كه ديروز از او ياري طلبيده بود فرياد ميزند و از او كمك مي‏خواهد، موسي به او گفت تو آشكارا انسان گمراهي هستي! (۱۸)
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ ﴿۱۹﴾
و هنگامي كه خواست با كسي كه دشمن هر دوي آنها بود درگير شود و با قدرت مانع او گردد، (فريادش بلند شد) گفت: اي موسي! مي‏خواهي مرا بكشي، همانگونه كه ديروز انساني را به قتل رساندي ؟ تو مي‏خواهي فقط جباري در روي زمين باشي، و نميخواهي از مصلحان باشي! (۱۹)
وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ ﴿۲۰﴾
(در اين هنگام) مردي از نقطه دور دست شهر (از مركز فرعونيان) با سرعت آمد و به موسي گفت اي موسي اين جمعيت براي كشتنت به مشورت نشسته‏ اند، فورا (از شهر) خارج شو كه من از خيرخواهان توام. (۲۰)