ParsQuran
سوره ۱۲: يوسف - جزء ۱۳ - ترجمه مکارم شیرازی

قَالُوا سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ ﴿۶۱﴾
گفتند ما با پدرش گفتگو خواهيم كرد (و سعي مي‏كنيم موافقتش را جلب نمائيم) و ما اين كار را خواهيم كرد. (۶۱)
وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿۶۲﴾
(سپس) به كارگزاران خود گفت آنچه را به عنوان قيمت پرداخته‏ اند در بارهايشان بگذاريد شايد آنرا پس از مراجعت به خانواده خويش بشناسند و شايد برگردند. (۶۲)
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿۶۳﴾
و هنگامي كه آنها به سوي پدرشان باز گشتند گفتند اي پدر دستور داده شده كه به ما پيمانه‏ اي (از غله) ندهند لذا برادرمان را با ما بفرست تا سهمي (از غله) دريافت داريم و ما او را محافظت خواهيم كرد. (۶۳)
قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿۶۴﴾
گفت آيا من نسبت به او به شما اطمينان كنم همانگونه كه نسبت به برادرش (يوسف) اطمينان كردم (و ديديد چه شد؟!) و (در هر حال) خداوند بهترين حافظ و ارحم الراحمين است. (۶۴)
وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ ﴿۶۵﴾
و هنگامي كه متاع خود را گشودند ديدند سرمايه آنها به آنها باز گردانده شده! گفتند پدر! ما ديگر چه مي‏خواهيم ؟ اين سرمايه ماست كه به ما باز پس گردانده شده! (پس چه بهتر كه برادر را با ما بفرستي) و ما براي خانواده خويش مواد غذائي مي‏آوريم و برادرمان را حفظ خواهيم كرد و پيمانه بزرگتري دريافت خواهيم داشت، اين پيمانه كوچكي است! (۶۵)
قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَنْ يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ ﴿۶۶﴾
گفت: من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد مگر اينكه پيمان مؤ كد الهي بدهيد كه او را حتما نزد من خواهيد آورد، مگر اينكه (بر اثر مرگ يا علت ديگر) قدرت از شما سلب گردد، و هنگامي كه آنها پيمان موثق خود را در اختيار او گذاردند گفت: خداوند نسبت به آنچه مي‏گوئيم ناظر و حافظ است. (۶۶)
وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ ﴿۶۷﴾
(هنگامي كه مي‏خواستند حركت كنند، يعقوب) گفت فرزندان من! از يك در وارد نشويد، بلكه از درهاي متفرق وارد گرديد و (من با اين دستور) نمي‏توانم حادثهاي را كه از سوي خدا حتمي است از شما دفع كنم، حكم و فرمان تنها از آن خدا است بر او توكل كرده‏ ام و همه متوكلان بايد بر او توكل كنند. (۶۷)
وَلَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ مَا كَانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۶۸﴾
و هنگامي كه از همان طريق كه پدر به آنها دستور داده وارد شدند اين كار هيچ حادثه حتمي الهي را نمي‏توانست از آنها دور سازد جز حاجتي در دل يعقوب (كه از اين راه) انجام شد (و خاطرش تسكين يافت) و او از بركت تعليمي كه ما به او دادهايم علم فراواني دارد در حالي كه اكثر مردم نمي‏دانند. (۶۸)
وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۶۹﴾
هنگامي كه بر يوسف وارد شدند برادرش را نزد خود جاي داد و گفت من برادر تو هستم، از آنچه آنها مي‏كنند غمگين و ناراحت نباش. (۶۹)
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ ﴿۷۰﴾
و هنگامي كه بارهاي آنها را بست ظرف آبخوري ملك را در بار برادرش قرار داد سپس كسي صدا زد اي اهل قافله شما سارق هستيد! (۷۰)